Saturday, December 25, 2010

وچنین بود سیاست

تعريف سياست به زباني بسيار ساده
 
يك روز یک پسر کوچولو که می خواست انشاء بنویسه از پدرش می پرسه: پدرجان !
لطفا برای من بگین 
سیاست یعنی چی ؟ 
 پدرش فکر می کنه و می گه :بهترین راه اینه که من برای تو
 یک مثال در مورد خانواده خودمون بزنم که تو متوجه 
سیاست بشی
من حکومت هستم، چون همه چیز رو در خونه
 من تعیین می کنم.. مامانت جامعه هست، چون کارهای خونه رو اون اداره میکنه.
 کلفت مون ملت فقیر و پا برهنه هست، چون از صبح تا شب کار می کنه وهیچی نداره.
 تو روشنفکری چون داری درس می خونی و پسر فهمیده ای هستی..
داداش کوچیکت هم که دو سالش هست،نسل آینده است.
امیدوارم متوجه شده باشی که منظورم چی هست و فردابتونی در این مورد بیشتر فکر کنی
پسر کوچولو نصف شب با صدای برادر کوچیکش از خواب می پره. می ره به اتاق برادر کوچیکش و می بینه زیرش رو کثیف کرده و داره توی خرابي خودش دست و پا می زنه. می ره توی اتاق خواب پدر و مادرش و می بینه پدرش توی تخت نیست و مادرش به خواب عمیقی فرو رفته و هر کار می کنه مادرش از خواب بیدار نمی شه. می ره تو اتاق کلفت شون که
 اون رو بیدارکنه، می بینه باباش توی تخت کلفتشون خوابیده .....؟؟؟؟
میره و سر جاش می خوابه و فردا صبح از خواب بیدار می شه.
فردا صبح باباش ازش می پرسه: پسرم! فهمیدی سیاست چیه؟ پسر می گه:
بله پدر، دیشب فهمیدم که سیاست چیه: سیاست یعنی اینکه حکومت، ترتیب ملت فقیر و پا برهنه رو می ده، درحالی که جامعه به خواب عمیقی فرورفته
 و روشنفکر هر کاری می کنه نمیتونه جامعه رو بیدار کنه، در حالیکه نسل
آینده داره توی گه خودش دست و پا میزنه!!!!!!!


Wednesday, December 22, 2010

تبریک سال نو میلادی از طرف شرکت گرین برق

سال نو میلادی بر همه  مردم جهان مبارک باد.

Tuesday, December 21, 2010

زلزله در استان کرمان

وقوع زلزله شدید و خبر فوت هم وطنان کرمانی در شب یلدا بسیاری از ما را اندوهگین کرد..امیدوارم بتوانیم قدمی کوچک برای این فراموش شدگان برداریم.

Tuesday, November 23, 2010

زندگی بدون برچسب

زندگی بدون برچسب
هویت یا برچسب هر انسانی( به اعتقاد من) تمامیت وجودشه..... فقط انسان.... و نه چیز دیگه ...این عنوان در برگیرنده همه توانایی ها...همه ضعف ها  و همه پتانسیل های نوع بشر هستش.... هیچ عنوان دیگه ای نیست تا بشه بشر رو با اون درست توصیف کرد. بعضی ها از اول تاریخ دنبال لیبل زدن به خودشون و دیگران هستند . این گونه افراد اغلب از دو مورد رنج می برند یکی کمبود شخصیت ( به دلیل انواع ناکامی ها و عقده های روانی) و دیگری بحران عدم مشروعیت و مقبولیت بین سایرین.
همین بحران ها ی درونی باعث میشه که فرقه گرایی ..لباس گرایی ...مد گرایی ...تدیل شدن به پارابولانی ( سرباز مسیح) ..سرباز امام زمان و. القاعده و... پیش بیاد .... وگرنه چه لزومی داره که شخص بین خودش و دیگران در جستجوی تمایز باشه؟ معمولا این تیپ اشخاص می خوان به بقیه ثابت کنند اونها اون شخص سابقی که بقیه می شناختن نیستند و الان در سایه یک شخص یا در سایه یک اعتقاد به کسی دیگری تبدیل شده اند... هویت جدید  و لباس جدید و توانایی های جدید دارند حالا از بقیه برتر شده اند و همین حس اونها را گاه تا سر حد جنایت سوق میده.
این مساله کمبود شخصیت از دیر باز مورد توجه دیکتاتور ها و سیاستمدار ها بوده و از این ضعف شخصیت مردم عادی استفاده کرده و با شکل دادن سازمان های شبه نظامی سعی در هویت بخشی به اشخاص فرومایه داشتند تا در پرتو این هویت جدید از اونها در جهت مقاصد خودشون بهره برداری کنند و در حقیقت مردم را با مردم سرکوب کنند از این دست می توان به اس اس ها در آلمان نازی... شورای جوانان هیتلری.... فداییان صدام.... گارد جاویدان در زمان شاه و..... و بسیاری سازمان ها و گروه های شبه نظامی دیگر در سرتاسر  جهان  ( بلا استثنا ) نام برد.
بین سیاستمدار ها یک اصطلاح هست که میگه نیروهای طرفدار خودت را از کسانی انتخاب کن که از میان کثافات بیرون اومده باشند ...چون وقتی کسی از بین کثافات بیرون بیاد و به جایی برسه حاضره همه کاری بکنه تا دوباره به کثافت بر نگرده و تو باید از این حسش استفاده کنی!
اما یک ضرب المثل قدیمی ایرانی هست که میگه:
اگه بپوشی رختی....بشینی رو تختی...میبینمت به چشم اون وقتی!!!
کامروا باشید

Sunday, October 31, 2010

جان من فدای خاک پاک میهنم

در شهریور 1323زمانی که نیروهای انگلیسی و دیگر متفقین تهران را اشغال
کرده بودند، حسین گل گلاب تصنیف سرای معروف، از یکی از خیابان های معروف
شهر می گذرد.
او مشاهده می کند که بین یک سرباز انگلیسی و یک افسر ایرانی بگو مگو می
شود و سرباز انگلیسی، کشیده محکمی در گوش افسر ایرانی می نوازد. گل گلاب
پس از دیدنِ این صحنه، با چشمان اشک آلود به استودیوی روح الله خالقی
(موسیقی دان) می رود و شروع به گریه می کند.
غلامحسین بنان می پرسد ماجرا چیست؟ او ماجرا را تعریف می کند و می گوید:
کار ما به اینجا رسیده که سرباز اجنبی توی گوش نظامی ایرانی بزند ! سپس
کاغذ و قلم را بر می دارد و با همان حال، می سراید:
ای ایران ای مرز پرگهر
ای خاکت سرچشمه ی هنر
دور از تو اندیشه بدان
پاینده مانی و جاودان
ای دشمن! ار تو سنگ خاره ای من آهنم
جان من فدای خاک پاک میهنم...


همانجا، خالقی موسیقی آن را می نویسد و بنان نیز آن را می خواند و ظرف یک
هفته، تصنیف "ای ایران" در یک ارکستر بزرگ اجرا می شود.


سرود «اي ايران» دقيقا در 27 مهر ماه سال 1323 در تالار دبستان نظامي
[دانشکدۀ افسري فعلي] و در حضور جمعي از چهره‌هاي فعال در موسيقي ايران
متولد شد. شعر اين سرود را «حسين گل گلاب» استاد دانشگاه تهران سروده
بود، و از ويژگي‌هاي آن، اول اين است که تک‌تک واژه‌هاي به کار رفته در
سروده، فارسي است و در هيچيک از ابيات آن کلمه‌اي معرب يا غير فارسي وجود
ندارد. سراسر هر سه بند سرود، سرشار از واژه‌هاى خوش‌تراش فارسى است.
زبان پاكيزه‌اى كه هيچ واژه بيگانه در آن راه پيدا نكرده است، و با اين
همه هيچ واژه‌اى نيز در آن مهجور و ناشناخته نيست و دريافت متن را دشوار
نمى‌سازد.

دومين ويژگي سرود «اي ايران» در بافت و ساختار شعر آن است، به‌گونه‌اي که
تمامي گروه‌هاي سني، از کودک تا بزرگ‌سال مي‌توانند آن را اجرا کنند.
همين ويژگي سبب شده تا اين سرود در تمامي مراکز آموزشي و حتي کودکستان‌ها
قابليت اجرا داشته باشد.

و بالاخره سومين ويژگي‌اي که براي اين سرود قائل شده‌اند، فراگيري اين
سرود به لحاظ امکانات اجرايي است که به هر گروه يا فرد، امکان مي‌دهد تا
بدون ساز و آلات و ادوات موسيقي نيز بتوان آن را اجرا کنند.

آهنگ اين سرود که در آواز دشتي خلق شده، از ساخته‌هاي ماندگار «روح‌الله
خالقي» است. ملودي اصلي و پايه‌اي کار، از برخي نغمه‌هاي موسيقي بختياري
که از فضايي حماسي برخوردار است، گرفته شده.

اين سرود در اجراي نخست خود به‌صورت کر خوانده شد. اما ساختار محکم شعر و
موسيقي آن سبب شد تا در دهه‌هاي بعد خوانندگان مطرحي همانند «غلامحسين
بنان» و نيز «اسفنديار قره‌باغي» آن را به‌صورت تک‌خواني هم اجرا کنند.

در سالهاي اوليه پس از انقلاب، اين سرود براي مدت کوتاهي به‌عنوان «سرود
ملي» از راديو و تلويزيون ايران پخش مي‌شد، اما بعدا چند سالي از
رسانه‌هاي داخلي حذف شد تا در دهۀ اخير که باز در مناسبت‌هاي مختلف
تاريخي، آن را مي‌شنويم.


ای ایران ای مرز پر گهر
ای خاكت سرچشمه هنر
دور از تو اندیشه بدان
پاینده مانی و جاودان
ای … دشمن ارتو سنگ خاره ای من آهنم
جان من فدای خاك پاك میهنم
مهر تو چون شد پیشه ام
دور از تو نیست اندیشه ام
در راه تو ، كی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاك ایران ما


سنگ كوهت دُر و گوهر است
خاك دشتت بهتر از زر است
مهرت از دل كی برون كنم
برگو بی مهر تو چون كنم
تا … گردش جهان و دور آسمان بپاست
نور ایزدی همیشه رهنمای ماست
مهر تو چون شد پیشه ام
دور از تو نیست ، اندیشه ام
در راه تو ، كی ارزشی دارد اين جان ما
پاینده باد خاك ايران ما


ایران ای خرم بهشت من
روشن از تو سرنوشت من
گر آتش بارد به پیكرم
جز مهرت بر دل نپرورم
از … آب و خاك و مهر تو سرشته شد دلم
مهرت ار برون رود چه می شود دلم
مهر تو چون ، شد پیشه ام
دور از تو نیست ، انديشه ام
در راه تو ، كی ارزشی دارد اين جان ما
پاینده باد خاك ایران ما

Wednesday, October 27, 2010

تبریک به م

دوست عزیز از محبت های شما به من و نوشته هام سپاسگزارم...تبریک می گم که بالاخره دفاع کردین و خوشحالم که وقت آزاد بیشتری دارید.
راستش من وسواسی نیستم اما به این معتقدم که حق رو نباید پایمال کرد به خصوص حقوق کسایی که نمی تونند از حق خودشون دفاع کنند.
شاید علت واقعی وجدان ایتالیایی همین بوده باشه.... درباره زبون من هم باید بگم نظر لطفتونه اما همچین زبون حاضر جوابی ندارم.
پیروز باشید

Tuesday, October 19, 2010

تصاویر نمایشگاه جیتکس 2010

حضور گرین برق در نمایشگاه جیتکس 2010 در دوبی


سلام
امسال برای اولین بار موفق شدیم در نمایشگاه جیتکس غرفه ای داشته باشیم این هفته در دوبی هفته ای سخت اما شیرین بود سختی اون به لحاظ سخت بودن اداره غرفه در یک همچین نمایشگاه جهانی معتبری و شیرینی اون هم به خاطر 2 سال جلو افتادن از برنامه ها!!! یادتون هست طبق برنامه زمانی قصدمون معرفی گرین برق به جهان در یک پروسه ده ساله بود امروز کمی بعد از هشتمین سالگرد تاسیسمون اسم شرکت تحقیقاتی گرین برق در کتاب نمایشگاه جیتکس 2010 در کنار غول های مانند:
microsoft
eset
kaspersky
oracle
HP
EPSON
LTE
و....
جای گرفت کتاب نمایشگاه در تیراژ پنج میلیون نسخه در سرتاسر جهان توزیع شد و عواید دولت امارات از این کتاب بالغ بر دویست و پنجاه میلیون درهم شد. خوبی ماجرا اینه که هنوز نمایگاه تموم نشده سیل ایمیل ها از گوشه گوشه دنیا شروع شده....من از این خوشحالم که انتخاب بحث انرژی های تجدید شونده برای فعالیت های آتی شرکت انتخابی کاملا هوشمندانه بود که مقبولیت بین المللی هم پیدا کرد امسال تنها 3 شرکت در نمایشگاه جیتکس پروژه های انرژی های تجدید پذیر داشتند که پروژه هایی با بازدید کننده های بیشمار بودند راستش امروز که روز چهارم نمایشگاه هستش تمام کاتالوگ های ما تموم شده و برای فردا و پس فردا باید یک فکر عاجلی بکنیم. به امید اطلاع رسانی های بعدی...عزت مستدام

Wednesday, October 06, 2010

هشتمین سالگرد تاسیس شرکت تحقیقات صنعتی گرین برق گرامی باد

هشتمین سالگرد تاسیس شرکت تحقیقات صنعتی گرین برق گرامی باد.
با افتخار به همراهی شما در خلال این سالها ، با افتخار هشتمین سالروز
آغاز همیشگی تلاشهای علمی و فنی را در شرکت گرین برق گرامی می داریم.
راهی پر فراز و نشیب را طی کرده ایم و امروز............. باز هم به اوج
می اندیشیم!!!!!!
شانزدهم مهرماه را به یاران همیشگی : مهندس سید محمد مهدی روح زمین مهندس
عبدالرضا صفری – مهندس محمود یعقوبی تبریک عرض می نمایم.– واز همه
دوستان و عزیزان همراه درطی این راه به خصوص پدر و مادر عزیزم – جناب
پروفسور محمد قلی محمدی – آقای دکتر مصطفی اسمعیل بیگ- دکتر جلیل عظیم
پور و دکتر عبدالمجید مصلح ، با فروتنی، مراتب سپاسگزاری قلبی خود را
ابراز می نمایم.
در این هشت سال :
بالغ بر پنج مقاله علمی.پنج استاندارد بین المللی- بیش از هفده تقدیر
نامه رسمی وزارتی و ریاست جمهوری – شش تقدیر نامه جشنواره های معتبر علمی
ایران- پنج عنوان ثبت اختراع- دو عنوان پروژه ملی پژوهشی – بیش از پانزده
محصول صنعتی – تربیت بیش از بیست و چهار کار آموز دانشگاهی – تقویت سه
شرکت اسپین آوت – مشاوره دو نهاد دولتی و راهبری بخش اتوماسیون و روباتیک
استانداری بوشهر- برگزاری شانزده نمایشگاه تخصصی داخلی- و دو نمایشگاه
تخصصی خارجی را در کارنامه خود داشته ایم . امید که با یاری و مهربانی
شما یاران همیشه همراه و مشوق، کارنامه های پربارتری داشته باشیم.

Sunday, September 26, 2010

اندر حکایت " ساختار جدید" استیفن هاوکینگ

و بدین سان پرسئوس بر زئوس شورید و خدایان به زیر کشیده شدند آن هنگام که
سلاح زئوس در کف پرسئوس جای گرفت.

Friday, August 20, 2010

پیدا کردن رد پای دایناسور هایی با سایز متوسط در استان بوشهر


در یکی از سفر های اکثشافی در استان بوشهر در نزدیکی بستر یک رودخانه بسیار قدیمی ردپاهای عجیبی را بر روی صخره ها پیدا کردم که البته خیلی از آنها به دلیل فرسایش در حال محو شدن بودند اما این یکی به نسبت بقیه سالم تر بود و تصویرش رو براتون می گذارم شاید از معدود تصاویر رد پای دایناسور ها در ایران باشه.

Tuesday, August 17, 2010

سخنی با خوانندگان وبلاگ

سلام
هر روز که میام و کامنت های با محبت شما رو می بینم و از محبت های شما
نسبت به این وبلاگ و شخص خودم بهره مند می شم بیشتر فکر می کنم که مطالب
مفید تر و بهتری بنویسم ....از یک طرف دیگر امروز متوجه شدم که از تاریخ
بهمن ماه 87 که کانتر وبلاگ رو فعال کردم تا امروز 12345 نفر به دیدن
وبلاگ اومدند که به نوبه خودش عدد کاملا جالب و مبارکیه.
اما لازمه چند مورد رو به اطلاعتون برسونم: من حتی المقدور سعی می کنم
همه کامنت ها پابلیش بشند مگه اینکه محتوای کامنت با روح وبلاگ در تعارض
باشه.نظرات دوستان برای من بسیار جالب و تاثیر گذاره به خصوص نگرششون به
نوشته های من.
متاسفانه چند وقته تصاویر وبلاگ توسط مخابرات ایران بی هیچ دلیل منطقی ف
ی ل ت ر می شه که اگه بخواهین مطالب رو کامل ببینید بهتره که از ف ی ل ت
ر ش ک ن استفاده کنید.
چی گفتم!!!! دلیل منطقی!!!!! یکی نیست بگه چه انتظاری؟ اگه منطق موجود
بود که.... !!! بگذریم... شما می گذرید؟

Monday, August 16, 2010

ماورا الطبیعه یا حماقت؟

این داستان رو دوستم برام تعریف کرده و قسم می‌خورد که واقعیه:

دوستم تعریف می‌کرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال به جای
اینکه از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می‌گفت جاده قدیمی با
صفاتره و از وسط جنگل رد می‌شه!

اینطوری تعریف می‌کنه:

من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی20 کیلومتر از جاده دور
شده بودم که یهو ماشینم خاموش شد و هرکاری کردم روشن نمی‌شد. وسط جنگل،
داره شب می‌شه، نم بارون هم گرفت. اومدم بیرون یکمی با موتور ور رفتم
دیدم نه می‌بینم، نه از موتور ماشین سر در میارم!! راه افتادم تو دل
جنگل، راست جاده خاکی رو گرفتم و مسیرم رو ادامه دادم.

دیگه بارون حسابی تند شده بود. با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی
آرام و بی‌صدا بغل دستم وایساد. من هم بی‌معطلی پریدم توش. اینقدر خیس
شده بودم که به فکر اینکه توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم. وقتی روی صندلی
عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی
جلو نیست!! گند زدم به خودم. داشتم به خودم میومدم که ماشین یهو همونطور
بی‌صدا راه افتاد. هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعد و
برق دیدم یه پیچ جلومونه! تمام تنم یخ کرده بود. نمی‌تونستم حتی جیغ بکشم
ماشین هم همینطور داشت می‌رفت طرف دره. تو لحظه‌های آخر خودم رو به خدا
اینقدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلو چشمم. تو لحظه‌های
آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده!
نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم. ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره
یا کوه می‌رفت، یه دست می‌ومد و فرمون رو می‌پیچوند.

از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم. در
رو باز کردم و خودم رو انداختم بیرون. اینقدر تند می‌دویدم که هوا کم
آورده بودم. دویدم به سمت آبادی که نور ازش میومد. رفتم توی قهوه خونه و
ولو شدم رو زمین. بعد از اینکه به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم. وقتی
تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند. یهو در قهوه خونه باز شد و دو نفر
خیس اومدن تو، یکیشون داد زد:

"ممد نیگا! این همون احمقیه که وقتی ما داشتیم ماشینو هل می‌دادیم سوار شده بود."

سفر به جزیره سریال لاست

Sunday, August 15, 2010

مدل های موفق کارآفرینی -دریافته ها -جهت ها- گرین برق-چرخش استراتژیک

شرکت اینتل


سابقه: ۳۸سال - تاسیس ۱۹۶۸

بنیانگذار: گوردون مور و پاپ نویس

تولید (۲۰۰۵) : ۷.۷۱۱.۶۴۷

فروش: (۲۰۰۵): ۳۴.۲ میلیارد دلار

تعداد کارکنان: ۹۹۹۰۰

شاید زمانی که گوردون مور در رشته شیمی از دانشگاه برکلی فارغ التحصیل
شد، حتی خودش نیز فکر نمی کرد که در اثر حادثه ملاقات با مخترع
ترانزیستور به دنیای مبهم و عجیب سیلیسیم وارد شود و بتواند چنان تحولی
در این وادی پدید آورد که با ابداع و طرح قانونی که به نام خود او شهرت
یافته است نام خود را در این عرصه جاودانه سازد. پس از او نیز جانشین
شایسته اش، اندی گرو که برخلاف پیشینه مور، خود متخصص نیمه هادی بود همان
راه را به خوبی ادامه داد و در طی چهار دهه شرکتی که تراشه 4004 آن تنها
دارای 1000 ترانزیستور بود به سرآمد شرکتهای مبتنی بر فناوری برتر در
زمینه تولید ریزپردازنده تبدیل گشت و تولید تراشه ای با 11 میلیارد
ترانزیستور را در دستور کار خود قرار داد. این پیشرفتها البته به سادگی
نیز به دست نیامده است. اینتل دو بحران عظیم نفتی و اقتصادی دهه های 80 و
90 را با درایت پشت سر گذاشته و حتی توانسته به تعبیر اندی گرو رهبر موفق
پیشین شرکت، آنها را نقطه چرخش راهبردی خود قرار دهد و از سنت پرسابقه
تولید تراشه حافظه به وادی چالش انگیز و نوین تولید ریزپردازنده درآید و
با دراختیار داشتن رهبرانی اندیشمند و هوشمند و آینده نگر، کارکنان را در
زمینه تحقق اهداف شرکت سمت و سو دهد و سرمایه گذاریهای میلیاردی در تحقیق
و توسعه فناوریها و محصولات صنعت ITC را به ثمر نشاند.

تاریخچه
ایده تاسیس شرکت اینتل زمانی شکل گرفت که گوردون مور پس از دانش آموختگی
در دانشگاه برکلی طی ملاقاتی با ویلیام شاکلی مخترع ترانزیستور جذب او شد
و با کار در آزمایشگاههای «بل» به حوزه صنعت نیمه هادی قدم گذاشت و در
آنجا با باب نویس آشنا شد. اما دیری نپایید که این دو آنجا را ترک کردند
و شرکت فیرچایلد را در زمینه نیمه هادی تاسیس کردند و پس از آن بود که در
سال 1968 این ایده تحقق یافت و شرکت اینتل متولد شد و سه سال بعد به ثبت
رسید. گرچه اساس کسب و کار شرکت در ابتدای تاسیس، تولید تراشه‌های حافظه
برای رایانه بود اما بحران نفتی سال 1973و بحران اقتصادی سال 1984 شرکت
را با تلاطم های مرگباری مواجه کرد که مجبور شد فعالیت خود را به تولید
ریزپردازنده تغییر دهد. همین تغییر جهت سبب شد تا اینتل در مسیر جدید رشد
موفقیت آمیزی طی کند و اکنون به قطب مطرح تولید ریزپردازنده در دنیا
تبدیل شود. در آغاز تاسیس شرکت، ریزپردازنده ها 64 بیتی بود با 1000
ترانزیستور درحالی که برنامه اینتل برای سال 2011 تولید تراشه با 11
میلیارد ترانزیستور است. اولین محصول شرکت در سال 1971 به عنوان تراشه
4004 به بازار عرضه شد که در آن تنها 2300 ترانزیستور به کار رفته بود.
سال بعد تراشه 8008 و دو سال بعد تراشه 8080 با 4500 ترانزیستور ارائه
گردید. در سال 1977 تراشه 10000 ترانزیستوری برای اپل II عرضه شد و در
سالهای بعد تراشه‌های 8086 و 8088. سال 1982 ریزپردازنده 286 با 134000
ترانزیستور به بازار آمد. سه سال بعد ریزپردازنده 386 تعداد ترانزیستورها
را به 275000 عدد رسانید. در سال 1989 با عرضه ریزپردازنده 486 تحول
شگرفی پدید آمد و تعداد ترانزیستورها به 2/1 میلیون عدد رسید. سال 1993
ریزپردازنده پنتیوم با 1/3 و سپس 5/5 میلیون تراشه ارائه شد. در سالهای
1997، 1999 و 2001 ریزپردازنده‌های پنتیوم II ، III و IV به ترتیب با
5/7، 5/9 و 42 میلیون ترانزیستور عرضه گردید. سال 2002 ریزپردازنده
ایتالیوم با 220 میلیون ترانزیستور وارد صحنه دنیای فناوری اطلاعات و
ارتباطات شد. سال 2004 ریزپردازنده با فناوری 90 نانومتر و 125 میلیون
ترانزیستور عرضه شد. هدف اینتل رسیدن به تولید تراشه های 11 میلیارد
ترانزیستوری در سال 2011 است.

حوزه فعالیت
محصولات متنوع شرکت عبارت است از: ریزپردازنده، تراشه، حافظه جداشونده،
صفحه اصلی، محصولات سیمی و بدون سیم ارتباطی، اجزا و قطعات زیرساختهای
ارتباطی شامل پردازنده های شبکه، و محصولات حافظه های شبکه‌ای. شرکت در
ابتدای تاسیس بر تولید حافظه تمرکز داشت. در دو بحرانی که منجر به از
رونق افتادن کسب‌وکار و بحران اقتصادی صنعت نیمه هادی شد، شرکت مجبور به
تعطیل 12 کارخانه خود و آزادکردن یک سوم کارکنان شد. مهمترین چالش شرکت
تصمیم گیری درمورد تغییر روند فعالیت شرکت از تولید تراشه حافظه به تولید
ریزپردازنده بود که راه موفقیت اینتل را باز کرد و شرکت را به قطب تولید
ریزپردازنده در دنیا تبدیل نمود.

قانون مور
در سی و پنجمین سالگرد چاپ مجله الکترونیک، گوردون مور مقاله ای در 1965
چاپ کرد و در آن پیش بینی نمود که فناوری مدارهای مجتمع (IC)، الکترونیک
را ارزان خواهدکرد. این پیش بینی کاملا درست از آب درآمد. ساخت
ریزپردازنده در مدت 5 سال قیمت رایانه را 90 درصد کاهش داد. پیش بینی مور
آن بود که تعداد ترانزیستورهای به کاررفته در یک تراشه، یعنی قدرت تراشه
هر سال دو برابر خواهدشد. اولین IC در سال 1961 ساخته شد که 8 جزء روی آن
قرار داشت. مطابق استنتاج و پیش بینی مور، در سال 1965 باید 60 جزء روی
آن قرار می گرفت و ظرف ده سال از 60 به 60000 جزء می رسید. البته او ده
سال بعد به دو برابر شدن قدرت تراشه در هر دو سال نظر داد و آنچه امروز
به نام او به عنوان قانون مور معروف شده و شهرت جهانی پیدا کرده همین
پیش‌بینی است.

ماموریت و راهبرد
ماموریت اینتل ایجاد یک شبکه تامین کننده سرآمد در اقتصاد دیجیتالی جهانی
است. هدف اینتل آن است که در تهیه تراشه های سیلیکونی سرآمد جهان اقتصاد
دیجیتالی باشد: ما شایستگی های اصلی خود را در طراحی و ساخت مدارهای
مجتمع، منابع مالی، حضور جهانی و شناساندن نشان تجاری استفاده می کنیم.
راهبرد ما متمرکز است بر رفع نیازهای مشترک در توسعه نسل جدید محصولاتی
که نیازهای کسب و کار و مصرف کننده را پاسخ گوید. ما بر این باوریم که
کاربر نهایی سیستمها و دستگاههای محاسبه ای و ارتباطی، محصولاتی می خواهد
متکی بر راه‌حلهای ناشی از وجود یک مجموعه (PLATFORM). مجموعه یعنی جمعی
از فناوریها که به گونه ای طراحی شده اند که با یکدیگر کار کنند تا راه
حلهای بهتری برای کاربر نهایی فراهم شود نسبت به وقتی که اجزا به صورت
مجزا مورداستفاده قرار گیرد.

تحقیق و توسعه
همانگونه که فولاد، ماده خام قرن بیستم محسوب می شد، سیلیسیم ماده خام
قرن بیست و یکم است. صنعت نیمه‌هادی سیلیسیمی توسط اینتل هدایت می شود.
مطابق قانون مور، اینتل هر دو سال یک بار به معرفی نسل جدید فناوریها می
پردازد. این امر به تولید و عرضه محصولات به صورت ارزانتر، سریعتر و بهتر
به مشتری منجر می‌شود. تحقیق و توسعه در اینتل متمرکز است بر ترکیب
مجموعه محاسبه گری، ارتباطات، قطعات الکترونیکی و فناوریهای نوین که
مدلهای کسب و کار و توسعه صنعت را پاسخگو خواهد بود. این مسئله از یک سو
به پایه ها و زیرساختارهای فناوری نانو سیلیکونی بستگی دارد و ازسوی دیگر
به نرم افزار و سیستم اجزاء مجموعه. ترانزیستور به عنوان یک سویچ پایه
سیلیسیمی عمل می کند که در دنیای دیجیتال براساس منطق صفر و یک کار می
کند. توسعه حوزه‌های فناوری در اینتل عبارت است از:
- افزایش بازده قدرت و هدایت گرمای ایجاد شده (فناوری گرما)
- مواد و ساختارهای نوین برای ترانزیستور
- انواع اتصالات
- فرایند چاپ و حک اثر روی سیلیسیم
مجموعه های اینتل شامل استانداردهایی نظیر WIFI و WIMAX است: سخت افزارها
و نرم افزارهایی نظیر فناوری HT، مجازی سازی و AMT. در سال 2002 فناوری
فرایند نانومتر عرضه شد. در سال 2004 فناوری 65 نانومتر (میلیاردم متر)
ارائه گردید که پیشرفته ترین فرایند تولید تراشه دردنیاست. سال بعد
فناوری 65 نانومتری اینتل ابداع شد که نسل جدید فرایندهای سیلیکونی را
عرضه می کند: کوچکترین و بهترین ترانزیستور CMDS در تولید انبوه که به
بهبود 15 – 10 درصدی عملکردی ترانزیستور می انجامد.
در سال 2007 فناوری 45 نانومتر عرضه خواهد شد که به بهبود 20 درصدی
عملکرد و 30 درصدی صرفه‌جویی در مصرف انرژی خواهد رسید. مجموعه‌هایی که
سال 2015 نیز عرضه خواهد شد، عملکردی به‌مراتب بهتر خواهند داشت.
اینتل در سال 2005، بیش از 5 میلیارد دلار در زمینه تحقیق و توسعه هزینه
کرده است. این در حالی است که در سال 1996 این رقم 8/1 میلیارد دلار بوده
است.

ارزشها و فرهنگ سازمانی
ارزشهای پذیرفته شده در شرکت اینتل عبارت است از:
1 – مشتری گرایی
- گوش دادن و پاسخ‌دادن به مشتری، تامین‌کنندگان و سهامداران
- ارتباط شفاف دوسویه
- ارائه محصولات و خدمات رقابتی و نوآورانه
- تسهیل کار
2 – نظم و انضباط
- توجه به جزئیات
- تعهدکردن و اجراکردن
- محیط کار ایمن و تمیز
3 – کیفیت
- یادگیری، توسعه و بهبود مستمر
- کارهای درست را درست انجام‌دادن
- دست‌یابی به بالاترین استانداردهای تعالی
4 – خطرپذیری
- تقویت تفکر خلاق و نوآورانه
- درگیربا تغییرات و چالشها
- گوش‌دادن به ایده‌ها و نقطه نظرات
- یادگیری از موفقیتها و اشتباهات
- تشویق خطرپذیری
5 – محل مطلوب انجام کار
- بازبودن و دردسترس‌بودن
- محیط کار چالش‌انگیز
- کار سیستمی
- تشویق
- عملکرد صادقانه
6 – نتیجه‌گرایی
- تمرکز بر دستاوردها
- مسئولیت‌پذیری
- گرایش به حل مساله
- اهداف رقابتی و چالش‌انگیز داشتن

نیروی انسانی
تعداد کارکنان شرکت در سال 2005، 99900 نفر بوده که بیش از نیمی از آن در
آمریکا مستقر و مشغول به‌کار بوده‌اند. شرکت برای آموزش کارکنان اهمیت
ویژه‌ای قائل است و این که افرادی با 20 سال تجربه را برای آموختن
زمینه‌های نو و بی‌سابقه به مرکز آموزش می‌فرستد برای خود ویژگی
منحصربه‌فرد محسوب می‌دارد.

فروش
فروش شرکت در سال 2005، بیش از 34 میلیارد دلار و سود خالص 5/7 میلیارد
دلار بوده است. در سال 2000 این ارقام به‌ترتیب 5/26 و 3/1 میلیارد دلار
بوده است. تفکیک جغرافیایی درآمد شرکت در سال 2005 چنین بوده است.
- آمریکا 19 درصد
- اروپا 21 درصد
- آسیا اقیانوسیه 50 درصد
- ژاپن 10 درصد.

بنیانگذار
بنیانگذار اینتل، گوردون‌مور است که با همدستی باب‌نویس در سال 1968 شرکت
را تاسیس نمود. بااینکه او دکترای خود را در رشته شیمی از دانشگاه برکلی
اخذ کرده بود و اصولا با دنیای نیمه‌هادی سروکاری نداشت اما در ملاقاتی
که با ویلیام شاکلی مخترع ترانزیستور داشت جذب او شد و با کار در
آزمایشگاههای «بل» و آشنایی با باب‌نویس ایده تشکیل اینتل را شکل داد. او
افتخارات زیادی را به‌نام خود به‌ثبت رسانده است:
از تاثیرات مهم در ابداع ریزپردازنده و گسترش استفاده از آن تا
بنیان‌گذاری شرکت و ثبت قانون معروف مور و تثبیت خود به‌عنوان راهبر
انقلاب سخت‌افزاری و رایانه‌ای و دریافت مدال ملی فناوری. به این مجموعه
افتخارات باید انتخاب و جذب هوشمندانه اندی‌گرو رهبر موفق سابق شرکت را
نیز افزود. مور در سال 1963 طی مصاحبه‌ای با گرو، او را استخدام کرد.

مدیرعامل قبلی
مدیرعامل موفق قبلی شرکت، اندی گرو در اصل مجارستانی بود که در نوجوانی
تنها باداشتن 20دلار و بدون اینکه انگلیسی بداند به‌دلیل اوضاع نابسامان
کشورش، آنجا را ترک کرد و به آمریکا آمد و درست مانند گوردن‌مور از
دانشگاه برکلی در رشته شیمی فارغ‌التحصیل شد اما در زمینه نیمه‌هادیها.
گوردن‌مور او را به‌عنوان رئیس بخش تحقیق و توسعه به استخدام درآورد و پس
از آن بیش از 20 سال سکان هدایت شرکت را به‌دست گرفت و در استحکام بنیان
اینتل کوشید. اندی‌گرو به تئوری «نقطه چرخش راهبردی» معتقد است. این نقطه
در زندگی هر بنگاه زمانی است که بنیانهای آن در معرض دگرگونی درونی یا
بیرونی قرار می‌گیرد. این دگرگونی ممکن است فرصت بالارفتن از نردبان به
نقطه‌ای بلندتر یا آغاز سرنگونی باشد. گرو تصمیم‌گیری در نقطه چرخش
راهبردی را وظیفه مدیر ارشد سازمان می‌داند. مصداق این تصمیم‌گیری در
مورد اینتل، بحرانهای نفتی و اقتصادی سالهای 1973 و 1984 بود که پس از آن
شرکت از تولید تراشه حافظه به تولید ریزپردازنده‌ها تغییر جهت داد و
توفیقات چشمگیری نیز در این زمینه به‌دست آورد و پیشتاز و مبتکر
فناوریهای صنایع اطلاعاتی و ارتباطاتی شد.

مدیرعامل کنونی
مدیر عامل کنونی شرکت پل‌اوتلینی است. او نیز معتقد است که «نزدیک
چهاردهه است اینتل درگیر تغییرات است و تعهد پایدار برای پیش‌بردن
فناوری. نقطه عطف در سال 1968 رخ داد که انتقال موفقیت‌آمیز از کار
سابقه‌دار روی حافظه به ریزپردازنده صورت گرفت. امروز ما یک بار دیگر
اینتل را ابداع مجدد می‌کنیم برای تمرکز بر فرصتهای رشد». او می‌خواهد
ریزپردازنده‌های اینتل را با سایر فناوریها پیوند زند. اوتلینی در مورد
بهبود عملکرد فناوریهای اینتل نسل پس از نسل هنوز معتقد به قانون مور
است: «قانون مور همچنان به‌عنوان یک محرک اساسی برای رشد در اینتل زنده
است اما راهی که ما و مشتریانمان به قانون مور نگاه می‌کنیم تغییر کرده
است. قانون مور تنها در مورد تعداد ترانزیستورهای بیشتر در یک تراشه نیست
بلکه راجع به این نیز هست که چگونه باید آن ترانزیستورها را خلاقانه
به‌کار برد». او ماموریت جدید شرکت را چنین برمی‌شمارد: «خرسندکردن
مشتریان، کارکنان و سهامداران. باید به‌طور مداوم محصولات اینتل با
پیشرفتهای فناوری هماهنگ شود تا به درد کار و زندگی مردم بخورد».

آینده
پیش‌بینی شرکت آن است که در سال 2006، به درآمد 8/38 میلیارد دلاری دست
یابد که نزدیک 10 درصد بیشتر از سال قبل است. هزینه سرمایه‌گذاری در حوزه
تحقیق و توسعه نیز بیش از 6 میلیارد دلار پیش‌بینی شده که عمدتا بر
فناوری 45 نانومتر متمرکز خواهد بود. تا پایان این دهه، اینتل تراشه‌ای
به کوچکی 15 نانومتر خواهد ساخت (EUV) و در زمینه وسیعترکردن پهنای باند
PCهای بی‌سیمی یک میلیارد دلار سرمایه‌گذاری خواهد نمود. دست‌یابی به
تراشه‌ای با 11 میلیارد ترانزیستور در سال 2011 نیز در چشم‌انداز اینتل
قرار دارد.

Sunday, August 08, 2010

استارت احداث اولین خط تولید منیزیم در کشور به یاری خدا

استارت این پروِژه از یک روز گرم مهرماه سال 1378 در بندر بوشهر زده
شد...اون موقع کنار دریا نشسته بودم و به فکر افتادم که این همه املاحی
که تویه آب دریا هستش ارزش استخراج دارند؟ رفته بودم دنبال این موضوع و
یواش یواش فهمیدم که دنیای مواد محلول در آب دریا چقدر بزرگه.... از همون
موقع شروع کردم به تحقیق که نهایتا پنج سال بعدش یک پروپوزال دادم به
سازمان مدیریت و برنامه ریزی و با مساعی دوستان این پروِژه به تصویب رسید
و از سال 1384 تامین اعتبار شد و از سال 1385 رسما عقد قرار داد شد. در
مدت 3 سال باز هم روی پروژه کار کردم و شاهد استهزا بودم شاهد تشویق بودم
شاهد کار شکنی بودم شاهد همکاری بودم تا بالاخره تمام شد و همه اون کسانی
که یه زمانی منو به این خاطر که مهندسی برق خونده بودم و حالا یک پروژه
شیمیایی رو انجام داده بودم مورد تمسخر قرار می دادند و در کارهای من کار
شکنی می کردند با نظر مرکز مطالعات پیشرفته دانشگاه صنعتی شریف که کار من
رو مورد تایید قرار داده بودند ...سر جای خودشون نشستند...امروز باز هم
همون کسانی که منو تشویق به ادامه راه می کردند باز هم کنارم هستند و منو
از محبت های بی دریغشون بهره مند می کنند از جمله دکتر مصلح عزیز که
ادامه این مسیر بدون حمایت های ایشون امکان نداشت. امروز هم بعد از بیرون
اومدن مجلد نهایی این تحقیق تصمیم بر این گرفتم تا اولین خط تولید ایرانی
فلز منیزیم به روش جریکو رو در بندر بوشهر راه اندازی کنم... می دونم
راهیه که از ابتداش با سختی روبرو خواهم شد.... تمسخر ها... طعنه ها ...
و... بسیار خواهند بود.... اما این برای من بسیار شیرینه وقتی از آب فلز
بگیرم شاید این ضرب والمثل رو که از آب کره می گیره رو اصلاح کردند و
گفتند از آب هرچه می خواد می گیره!!! موافقین؟

Friday, July 23, 2010

اندر حکایت نیمه مرداد

اندر حکایت نیمه مرداد سالگرد مشروطه و تخطئه علوم انسانی
سالها پیش در موقعی که هنوز استکبار جهانی وجود نداشت ..استکبار داخلی
محمد علی شاه آنچه در شان ایرانی بود را از او دریغ کرده بود مردم از
زمان محمد علی شاه, داد عدالت و درخواست عدالتخانه داشتند . و اکنون محمد
علی شاه با روس ها ساخته بود و پرداخته بود .... بعد از قتل گریبایدوف که
هیمنه روسها را شکانده بود اکنون این لیاخوف روس بود که در خیابان های
تهران جولان می داد... واگر به قول کمال الملک : " از خون جوانان وطن
لاله دمیده" اکنون این توپخانه روس ها بود که مجلس و مجلسیان ایرانیان
را به توپ بسته بود ....زیرا روزنامه ها و نخبگان در حال اشاعه دانش هایی
بودند که بشر از محتوای مغزش برای اداره جامعه اش برون داده بود
...اقتصاد و حقوق وسیاست . اخلاق اکنون جهان شمول شده بود مورد تایید هر
فرد عاقلی بود .... و چنین بود که برای جلوگیری از تخته شدن بساط
خودکامگی بایستی مجلس و علوم انسانی تخته می شد.
و تاریخ چه زیبا تکرار می شود و چه زیبا قابل پیش بینی است !!! امروز
کلنل ویکتور لوبانف روس با غرور سوار بر ماشین تشریفات از چهار راه
استانبول به سوی بهارستان خزان زده ملت می رود ... و علوم انسانی تخطئه
می شود ... چه توالی زبیایی.........

Friday, July 02, 2010

بکشید گوشم آنک که تو امشب آن مایی

بعد از 25 سال انتظار و جستجو تونستم خانم معلم کلاس دوم ابتدایی خوب و
مهربونم خانم منیژه دستپاک رو پیدا کنم و این سعادت نصیبم بشه که دست های
مهربونش رو ببوسم ...معلم ها مادر دوم انسان ها هستند و خیلی خیلی باید
شانس بیاری و جهان بر وفق مرادت بچرخه تا بتونی دوباره در محضر معلمت
حاضر بشی....
چو گویی که وام خرد توختم
همه هرچه بایستم آموختم
یکی نغز بازی کند روزگار
که بنشاندت پیش آموزگار
من دیروز 11 تیرماه 89 تونستممجددا در محضر آموزگار مهربونم بشینم ...خدا
را شکر کردم که چنین شانسی را نصیبم کرده...عجب بازی نغزی برای من بود.

Thursday, June 10, 2010

يادی از خود کردن ثواب است


سلام
امروز تصميم گرفتم یادی از خودم کنم...یه  نگاهی به خودم بندازم و ببینم هنوزم می خوام اونی که هستم باشم یا نه؟ یه نگاه دیگه به توصیف نظامی گنجوی انداختم ...همون موقعی که براي شناختن خودم تفالی به خمسه نظامی زدم...  :
سلطان سریر صبح خیزان
سر خیل سپاه اشک ریزان
متواری راه دلنوازی
زنجیری کوی عشقبازی
قانون مغنینان بغداد
بیاع معاملان فریاد
طبال نفیر آهنین کوس
رهیان کلیسیای افسوس
جادوی نهفته دیو پیدا
هاروت مشوشان شیدا
کیخسرو بی کلاه و بی‌تخت
دل خوش کن صدهزار بی رخت
اقطاع ده سپاه موران
اورنگ نشین پشت گوران
دراجه قلعه‌های وسواس
دارنده پاس دیر بی‌پاس
مجنون غریب دل شکسته
دریای ز جوش نانشسته
یاری دو سه داشت دل رمیده
چون او همه واقعه رسیده
با آن دو سه یار هر سحرگاه
رفتی به طواف کوی آن ماه
بیرون ز حساب نام لیلی
با هیچ سخن نداشت میلی
هرکس که جز این سخن گشادی
نشنودی و پاسخش ندادی
آن کوه که نجد بود نامش
لیلی به قبیله هم مقامش
از آتش عشق و دود اندوه
ساکن نشدی مگر بر آن کوه
بر کوه شدی و میزدی دست
افتان خیزان چو مردم مست
آواز نشید برکشیدی
بی‌خود شده سو به سو دویدی
وانگه مژه را پر آب کردی
با باد صبا خطاب کردی
کی باد صبا به صبح برخیز
در دامن زلف لیلی آویز
گو آنکه به باد داده تست
بر خاک ره اوفتاده تست
ديدم الانم می خوام همین باشم...انرژایز شدم و به کارام رسیدم.... عزت زیاد

Wednesday, June 09, 2010

ياران موافق همه از دست شدند...

دوستان عزيزم ، رحمان و حميد عزيز مصيبت هاي وارده را به شما و خانواده
محترمتان تسليت عرض مي كنم.
علي صانعي


--

Thursday, May 13, 2010

ماجرای من و شیخ بهایی وونوستات بریانی

اولین حضور من در جشنواره شیخ بهایی در اصفهان مصادف شد با 23 اردیبهشت
ماه 89 در شهر زیبای اصفهان
جای شما خالی بعد از نمایشگاه یک تریپ بریانی اعظم هم رفتم و دلی از عزا
درآوردم....بعدش هم یک فروند ونوستات فرستادم به خندق بلا.
این روز ها به من خیلی خوش می گذره هم تجدید خاطره است با اصفهان و
دوستان قدیمی هم پیدا کردن دوستان تازه.... واقعا جای شما خای. ....راستی
من با آخرین اختراع ثبت شده خودم حاظر شدم که آشکار ساز شعله با استفاده
از تشعشعات مادون قرمز و ماورا بنفش بود.برای ثبت بقیه اختراعات هم دعای
عاجل بفرمایید.

Sunday, May 02, 2010

آن مرد رفت

روز معلم امسال رو مثل همیشه به معلم های خوب دنیا تبریک می گم با این
تفاوت که امسال یک روز قبل از روز معلم یکی از بهترین و بزرگترین اسطوره
های تعلیم و تربیت ایران از میان ما رفت. راد مردی که حضور اون چراغ دانش
رو به میان ایلات ایران آورد و نور علم را در جایی روشن کرد که نمی شد یا
نمی گذاشتند که روشن شود. معلومه که از کی حرف می زنم!!! بهمن بیگی رو می
گم... مدتها پیش من اسم اونو از زبان دوست خوبم رحمان شنیدم و وقتی بیشتر
دقت کردم دیدم که ایلات و عشایر ایران اگر نه در حد پرستش که در حد عشق
اونو دوست داشتند ...وقتی بزرگداشتی برای اون برگزار کردند و جوانان
عشایر سوار بر اسب با تفنگی دردست اونو تا محل برگزاری مراسم تجلیل؛
اسکورت کردند قلبم از جا کنده شد بدنم می لرزید و اشک توی چشمام می
دوید...همه این احوال برای مردی بود که بزرگتری خدمت را به اونها کرده
بود و اونها نشون دادند که چقدر دوستش دارند... از ته دل بود... منم با
این که شناختی در حد شنیدن نامش داشتم از ته دل بهش ادای احترام کردم...
و امسال بهمن بیگی در میان ما نیست... چه چیز ضایعه از دست دادن اونو
جبران می کنه؟ هرچند چراغی که بهمن بیگی در میان ایلات قشقایی ایران روشن
کرد تا ابد روشن می مونه .... هرگاه پزشکی قشقایی را در اتاق عمل دیدید
یا مهندسی قشقایی را در صنعت دیدید یا خلبانی قشقایی را در اوج آسمانها
دیدید بدانید که به ثمره درختی می نگرید که بهمن بیگی 50 سال قبل بذر
آنرا کاشت. روحش شاد و یادش گرامی

Sunday, April 25, 2010

95

در روز شنبه 24 آوریل یک تجمع در محکومیت کشتار تاریخی ارامنه در سال
1915 توسط دولت وقت عثمانی برگزار گردید. این تجمع نبش خیابان ویلا در
داخل و بیرون کلیسای خلیفه گری ارامنه برگزار گردید.داغ این کشتار پس از
95 سال همچنان در اذهان ارامنه جهان تازه است . آنچه آنها می خواهند عدم
سکوت مردم جهان و پذیرش این واقعیت تاریخی است. در سال 1915 در طرح مسیحی
زدایی دولت عثمانی صدها هزار نفر از ارامنه در ناحیه ناگورنو قره باغ
فعلی یا همان ارمنستان غربی ؛ توسط دولت عثمانی قتل عام شدند. این قتل
عام شامل زن و کودک و مرد و پیرمرد و پیر زن و حتی احشام آنها
بود....اموال آنها غارت شد وکلیساهای آنها ویران شد... دولتی که خود را
خلافت اسلامی عثمانی می خواند با فراموشی همان درس های مذهبی که مسلمان
و یهود و نصاری را برادر خطاب می کند اقدام به این قتل عام کردند . سپس
با تغییر در بافت جمعیتی ناحیه ارمنستان غربی اقدام به ترک نشین کردن
ناحیه مزبور نمودند. این اقدام در حال حاضر هم باعث چندین جنگ بین دولت
ارمنستان با جمهوری آذربایجان و حمایت ترکیه از ترک ها شده است. ارامنه
جهان که همواره به مسالمت جویی مشهورند هرچند که از خود دفاع نظامی نیز
نمودند اما در اقدامی ریشه ای خواستار به رسمیت شناختن هلوکاست ارامنه
توسط ترک های عثمانی در سال 1915 هستند . مسئله ای که ترک ها در سکوت
رسانه ای جهان غرب حاضر به عذر خواهی در این زمینه نیستند.زیرا می دانند
محکوم به پرداخت غرامت و حذف ادعای ارضی نسبت به ارمنستان غربی خواهند
شد. به امید حذف نسل کشی همه ابنای بشر از کره خاک.

Saturday, April 10, 2010

کارآفرینی؛ ثبات اقتصادی- توسعه شهری به قلم علی صانعی

کار آفرینی؛ ثبات اقتصادی - توسعه شهری
در بین دوستان و همکاران اغلب صحبت هایی پیش می آمد از تولید و وام و طرح کسب وکار یا همان بیزینس پلان ( مجبورم انگلیسی رو فارسی بنویسم تا تایپ کردنم سریعتر باشه و رشته افکارم گسیخته نشه) ...نکته قابل توجه این است که همه دوستان از نوشتن طرح کسب و کار یا همان (بی پی ) نفرت داشتند ...و البته دارند و این ریشه در تنفر ذاتی انسانها از دروغ دارد . شاید اگر بنا بود راست نوشته شود همه با اشتیاق از نوشتن صدها صفحه بی پی استقبال می کردند ... اما چرا می گویم دروغ؟
در بی پی شما برای سرمایه گذارتان شرح می دهید که شما کی هستید – چه ایده هایی دارید- چه کار می خواهید بکنید – چقدر هزینه دارد – چه مقدار منفعت خواهید برد – چه نقاط قوتی دارید – چه نقاط ضعفی دارید – فرصت ها و تهدید های شما چیست؟
با ترسیم یک دورنمای زیبا و البته مبتنی بر واقعیات سرمایه گذارتان را مجاب به سرمایه گذاری در کسب و کارتان می کنید. اما ما در ایران مجبوریم دروغ بنویسیم....چرا؟ چون مجبوریم در هنگام نوشتن کسب و کار زمان را متوقف کنیم از نرخ ثابت بهره بانکی صحبت کنیم ..نرخ تورم ثابت – بگوییم که قرار نیست یک دفعه و یک شبه تعرفه واردات یک وسیله شصت درصد افزایش یابد.... دورنمای توسعه شهری را ثابت بدانیم... نیازمندیهای توسعه را با چشم بندی پیش بینی کنیم ...در یک کلام باید با چشمان بسته وارد میدان مین بشویم.... شاید یک وارد کننده یا یک مغازه دار این سیستم مالی و اقتصادی را بهشت بداند ..زیرا قانون از کجا آورده ای ؟ وجود خارجی ندارد- پول شویی هم که از مقدسات است...کافی است هر دارایی مخلوط به حرامی را خمس و زکاتش را بدهید تا حلال شود حلال تر از شیر مادر....در چنین شرایطی از یک کارآفرین می خواهیم هم تکنولوژی ایجاد کند - هم اشتغال – هم ثروت وهم سرمایه امانتی را با نرخ سود مطمئن باز پس دهد.... آیا امکان پذیر است؟
برای تبیین این بحث به ادامه بحث اقتصادی قبلی خواهیم پرداخت:
در بحث قبلی تورم – پول – عوامل تورم زا را به اختصار معرفی کردم ( البته از دیدگاه شخصی خودم که آنرا قابل نقد می دانم) در این بحث نقش این عوامل را در توسعه جامعه و کارآفرینی بررسی می کنیم.
بازهم بگم که این مسائل دیدگاه شخصی من است و اگر در این جا می نویسم برای این است که فرصتی برای نقد و بررسی بیشتر آنها فراهم شود و از این مجال ارتقایی در آموخته های خودم و دیگران ایجاد کنم.
هدف یک بنگاه کارآفرین مبتنی بر فناوری های نو ایجاد ثروت از داشته های بی ارزش قبلی است...اصلا مفهوم تکنولوژی همین است. ابتدا چند کلمه را وا کاوی کنیم:
تکنولوژی:
Technology=techno + logy
لغت اول یعنی تکنو از واژه یونانی- لاتین با تلفظ " تخنی" گرفته شده است . تخنی را دیکشنری ها این گونه معرفی می کنند : روش- جادو- شیوه و لوژی هم که به معنای " شناخت" است.... مثلا : ژئولوژی = زمین شناسی ؛ فیزیولوژی= زیست شناسی/اندام شناسی ؛ و... و تکنولوژی یعنی: شناخت روش ها......در عربی آنرا علم الحیل می گفتند که ترجمه دقیقی از واژه تکنولوژی لاتین است. در یک جمله؛ تکنولوژی " دانش یافتن راه حلی تازه برای اموری که قبلا بوده اند یا جدیدا ایجاد شده اند" معنا می شود.
پس تا اینجا دو مفهوم قبلی و یک مفهوم جدید رخ می نمایاند:
الف) کسی که می خواهد تکنولوژی ایجاد کند باید دقیقا بداند که صورت مسئله چیست؟ یعنی می خواهد بر روی چه موضوعی کار کند.....
ب) تا کنون از چه راه هایی به انجام این کار مبادرت می ورزیدند.
و
پ )نکته بسیار بسیار مهم از دید من این است که به همه چیز از اول فکر کند....
یکی از مواردی که سم مهلک تحقیقات آکادمیک در سرتاسر جهان است این است که بخش ب و پ با هم قاطی می شود...یا به قول اهل پژوهش متدولوژی پس از مطالعه ملکه می شود....
من این مسئله را هم در دوره کارشناسی و هم در تحقیقات آکادمیکی که بعد از دانشگاه داشتم و دارم به کرات می بینم یعنی این بیماری مسری پژوهشی از نسلی به نسل بعدی و از کشوری به کشور بعدی انتقال می یابد....
همه به کارهای انجام شده قبلی نگاه می کنند...رفرنس می دهند و چنا نچه در مقطع مثلا کارشناسی یا کارشناسی ارشد بخواهی راه جدیدی را که خود یافته ای بنویسی یک خط قرمز پر رنگ روی آن می کشند و می گویند که باید رفرنس بدهی ..شما در این مقطع در صلاحیت دادن ایده و نظر نیستید... در مقطع دکتری شاید بتوانید نظر بدهید!!!.... و البته موضوع به همین جا ختم نمی شود....دانشجوی فارغ التحصیل با چنین متد مزخرفی باید وارد بازار کار شود و اقدام به خلق تکنولوژی کند....چیزی که اصلا برای ایجاد آن تربیت نشده است....این مسئله مختص ایران نیست همه جای دنیا همینطور است..نظام های دانشگاهی ابتدا با خلع سلاح نوآوری دانشجو اقدام به ایجاد حس تمکین از کتب و اساتید می کنند و چنین القا می کنند که هرچه حق و شرف وجود داشته در اندیشه های متقدمین شما آمده و شما موظف به فراگیری آن هستید...حتی حق تشکیک هم ندارید....!!! چرا نمی دانم؟
نکته جالب توجه این است که وقتی به زندگی افرادی نگاه می کنیم که نام آنها در رفرنس ها بت شده !! در می یابیم که این افراد خود از دشمنان چنین شیوه آموزشی بودند و قوانین این چنینی را بر نمی تافتند... برای مثال در مهندسی برق نوابغی مانند " پل دیراک" ( اسطوره مورد علاقه من) یا "نیکلای تسلا" - جرج وستینگهاوس – ادیسون( که البته سواد آکادمیک نداشت) همه و همه کسانی بودند که یک چنین نظام منحط آموزشی را به سخره می گرفتند و کار خود را می کردند.... . امروزه همان نظام آموزشی یافته های آنها را وارد کتب درسی کرده و به لوث جنایات آموزشی خود آلوده کرده است.... حتما دیده اید که عشق اساتید دانشگاه در سرتاسر جهان این شده که چند تا مقاله در ژورنال های علمی بدهند و به قول معروف مقاله آی اس آی بدهند... وقتی می بینم یک یا چند محقق بر روی یک موضوع کار می کنند که مقاله بشود بعد از آن یک مقاله جدید می دهند و به همان مقاله قبلی رفرنس می دهند خنده تلخی بر لبم می نشیند که زهی حماقت!!! خیلی خوب است که انسان هر روز و هر روز مطالعه کند ...مطالب جدید کشف کند.... اما آیا تا کنون در مطالبی که آموخته اید تشکیک کرده اید؟ ... بگذارید مثالی بزنم:
بنده قاطعانه اعلام می دارم که سواد آکادمیک کمتری نسبت به جناب آقای دکتر تابنده مولف محترم کتاب رفرنس درس مهم تکنیک پالس دارم... رفرنس این استاد محترم از دانشگاه شریف الان در حدود 24 سال است که در تمامی دانشکده های برق کشور تدریس می شود و یکی از قویترین کتب این زمینه است.... در سال 81 من به عنوان درس دانشگاه این کتاب را خریداری کردم و شروع به مطالعه کردم در اول یکی از فصول مربوط به تکنیک های ایجاد پالس با ترانزیستور یک فرمول برای توصیف رفتار ترانزیستور مطرح شده بود که به عنوان قضیه برای اثبات سایر بخش های فصل استفاده شده بود یعنی سنگ بنای اولیه برای ادامه کتاب.... روزی که استاد محترم فرمول ریاضی این قضیه را بر روی تخته نوشت همه یادداشت کردیم...اما به نظر من یک جای کار می لنگید... یعنی با مشاهدات عملی من سازگار نبود ..قبول دارم که به دلیل وجود عوامل کائوتیک همیشه طابق النعل بالنعل تئوری از عمل یا بالعکس تبعیت نمی کند اما نه تا این حد!!! شاید 15 درصد یا همین حدود خطا بایستی وجود میداشت...از استاد خواستم که با توجه به این که این فرمول دور و دراز اثباتش در کتاب نیست لطفا آنرا اثبات فرمایید ... استاد هم پاسخ داد با توجه به اینکه اگر نیاز بود مولف کتاب خودش این کار را می کرد...و ایشان هم این مطلب را از یکی از رفرنس های بسیار معتبر خارجی( اگر یادم باشد ام آی تی بود) وارد کتاب کرده و جای بحث ندارد...!!!
اما این پاسخ جناب استاد در حکم اعلان جنگ به من بود... بعد از کلاس رفتم کلی ترانزیستور با شماره های گوناگون خریدم و وسایل اندازه گیری خودم رابرپا کردم... چون جا کم بود هم اتاقی خودم را بزور فرستادم منزل خواهرش!!! اسیلواسکوپ و فانکشن ژنراتور و 3 تا مالتی متر را راه انداختم و کلیه پارامتر ها را در دما های مختلف و شرایط مختلف با دقت اندازه گرفتم ..نتیجه همیشه با فرمول کتاب 15 درصد تفاوت داشت...قابل گذشت نبود.
شروع کردم معادلات ریاضی را به دقت نوشتم... و با معلومات ریاضی که داشتم معادله دیفرانسیل مدار رو بدست آوردم و حل کردم... یادمه که پس از حل و بدست آوردن جواب شوکه شده بودم...تمام تنم خیس عرق بود نتایج حل من با عمل کمتر از یک درصد اختلاف داشت... والبته با پاسخ کتاب از زمین تا آسمان متفاوت بود...ریاضیات که دروغ نمی گوید....ترانزیستور ها هم که کار خودشان را بلدند.... پس می ماند غلط بودن کتاب!!!
به تاریخ روی جلد نگاه کردم..... چاپ هفدهم..... چاپ اول 1364 ...خدای من یعنی همه فارغ التحصیلان محترم و محترمه همه دانشگاه های کشور این مطلب را غلط یاد گرفته اند؟ سرم سوت کشید!!! به ازای هر سال یک بار دیگر مساله را حل کردم یعنی هفده بار و همیشه پاسخ همان بود....خیلی احمقانه و عین آدم های خوشحال فردا نتایج حل را بردم دانشگاه و به استاد محترم آقای دکتر.......... فارغ التحصیل ممتاز!!! از دانشگاه.... نشان دادم.ایشان با پوزخندی فرمودند : برو تو هنوز دانشجویی و چیزی نمی دونی خیال کردی با یک فرمول مسخره که آوردی می تونی کتاب به این معتبری رو ببری زیر سئوال؟ ما خودمون تویه دانشگاه ...... اینو خوندیم اونوقت تو تویه دانشگاه آزاد بوشهر می خوای اینو رد کنی؟
چیزی بهش نگفتم.... یادمه ایام عید یک شب آقای دکتر ظهوری زنگنه از اساتید بنام ریاضی کشور که از اقوام نزدیک ما هم هستند شام میهمان منزل ما بودند... من بی اینکه بگم این فرمول مال چیه ..نحوه فرمول بندی و متغییر ها و نرخ تغییرات اونها را و حل معادله دیفرانسیل حاصله رو به ایشون نشون دادم و خواهش کردم آنرا بررسی کنند.... ایشون هم به دقت چندین بار راه حل و جواب ها رو بررسی کردند و بعد از حدود یک ساعت گفتند که کاملا درسته..... نفس راحتی کشیدم....یادمه مادرم برق شادی تویه چشماشون افتاده بود چون من روزهای مختلف با اونا سر این فرمول زیاد صحبت کرده بودم....بعد از تعطیلات رسما یک مقاله نوشتم و بردم خدمت استاد محترم- مدیر گروه گرانسنگ – اول و آخر الکترونیک ....استاد...... ایشون یک نگاه انداختند و به راحتی مقاله رو پاره کرده و درون سطل آشغال انداختند...من دوباره برش داشتم و بی هیچ حرفی بیرون رفتم.!!!
با خودم گفتم : ای زمین تو همچنان بچرخ!!! من اون موقع تازه شرکتم رو ثبت کرده بودم و داشتم سنگ بنای کاریم رو می گذاشتم با خودم عهد کردم که به هیچ عنوان کوتاه نیام... به هر زحمتی بود آدرس جناب آقای دکتر تابنده رو پیدا کردم برای ایشون نامه نوشتم.... گفتم در کتاب شما چنین اشتباهی هست... و متن حل خودم رو مجددا نوشتم....ایشون فرمودند که آقای دکتر محمدرضا عارف هم در این فرمول تشکیک کرده اند اما فرمول جایگزین ارائه نکرده اند..... من که هنوز هم نفهمیدم معنی این حرف دستت درد نکنه بود یا یک خفه شو محترمانه؟ انتظار داشتم که این فرمول در چاپ بعدی اصلاح شود اما تا به امروز همچنان با همان غلط در حال چاپ است..... بعد از اون یک روز از نیروی دریایی به من زنگ زدند که شما که آلارم خن کشتی تولید می کنید لطف کنید یک نگاهی هم به آلارم خن یکی از ناوچه های ما بندازید ... گفتم چشه؟ گفتند این آلارم رو جهاد خودکفایی دانشگاه صنعتی شریف برای ما طراحی و اجرا کرده ...در تهران جواب میده اما در بوشهر کار نمی کنه و مدام داره آژیر می کشه.....!!! بارها بردنش تهران اونجا جواب می ده اما اینجا که میاد کار نمی کنه...
نمی دونستم از کجا به من الهام شد که این اولین رویارویی بین فرمول دکتر تابنده با فرمول منه!!! وقتی رفتم اونجا و نقشه سیستم را با مهندسی معکوس درآوردم دیدم که با فرمول ایشون باید سیستم کار کنه کما اینکه در تهران کار میکرد... اما وقتی میاد بوشهر و به دلیل اشتباه فرمولی و وجود شرجی اختلاف به بیش از 30 درصد می رسید اون وقت سیستم دارای فیدبک مثبت می شد و به نوسان می افتاد.... اینجا بود که با قدرت گفتم من می دونم چشه اول 250000 تومن میریزید به حساب شرکت تا مشکلشو حل کنم.... بعد از اون با استفاده از فرمول خودم مقدار دقیق خازن فیدبک رو حساب کردم و تویه مدار با خازن تابنده!!! عوض کردم... دستگاه بدون خطا کار کرد.... اون روز بهترین روز شرکت تازه تاسیس من بودم چون با قدرت ناشی از تشکیک خودم تونسته بودم هم مشکل رو حل کنم و هم پول بگیرم....خیلی شیرین بود و البته جای تاسف برای " جهاد خودکفایی" به نظرم اول یک جهاد اکبر لازم دارند تا یاد بگیرند که هر چیزی قابل اطمینان نیست.
این مطلب رو عرض نکردم به عنوان این که از خودم خاطره در وکرده باشم....نه!!! برای این بود که وقتی با الگو های متعارف از دانشجو فارغ التحصیل بسازید قدرت عمل و قدرت خلاقیت نخواهد داشت و چون قدرت خلاقیت ندارد پس قادر به خلق راه حل جدید برای مشکل نیست .
پس تکنولوژی به وجود نخواهد آمد.....دانایی ایجاد نخواهد شد.
حالا از چنین دانشجویی شما انتظار دارید خلاق باشد و به عنوان کارآفرین مسائل صنعتی و فنی را به چالش بکشد؟
یادم هست در نمایشگاه بین المللی تهران یک جمله زیبا روی دیوار نوشته شده بود:
همه ما ذاتا خلاق به دنیا می آییم – اما در مسیر رشد ، یاد می گیریم که چگونه خلاق نباشیم!!!
دقیقا همینه!!! در تاریخ نگاه کنید ...خواهید دید که آینشتاین ها و دیراک ها و تسلا ها و ادیسون ها کسانی بودند که با نظام های آکادمیک مشکل داشتند ..اما همین افراد عمیق ترین تحولات را در دانش و فن یا همان تکنولوژی ایجاد کردند.... چون آموختند که به همه چیز یکبار از اول فکر کنند... این جمله زیبا را من از زبان هایپتیا در فیلم آگورا هم شنیدم....شاید دیگران چیزی را ندیده باشند. آیا شما مهندس کامپوتر را سراغ دارید که به اندازه بیل گیتس که دانشجوی انصرافی رشته مهندسی برق الکترونیک بوده در دنیای فناوری رایانه تحول ایجاد کرده باشد؟ چرا؟ آیا این مسئله بازنگری متدولوژی تحقیقات مارا نمی طلبد؟


برگردیم به سر بحث:
گفتیم که هدف ایجاد ثروت از امکانات کم ارزش موجود است . این همان معنا و سخن ایجاد تکنولوژی است.
تکنولوژی دارای خصلت هایی است :
در تحرک و پویایی است..... ( تکنولوژی حقیقت امروز و دروغ فردا است)
وفادار است.....در آخرین محصول کمپانی بنز باز هم رد چرخی را که انسانهای نخستین ساختند می بینید.
به کسی مدیون نیست......هر کسی می تواند یک تکنولوژی را ارتقا دهد.
در یک اقتصاد موفق شرکت های موفق شرکت هایی هستند که به تکنولوژی ها جدید دست پیدا کنند که با صرف انرژی کمتر ثروت بیشتر با ارزش افزوده بالاتر یا با فروش تکنولوژی فرصت های بهتر علمی و سرمایه گذاری را ایجاد کنند.این مسائل نیازمند مقدماتی است که مهمترین آنها ثبات اقتصادی است...یعنی محقق بداند که در صورت صرف وقت و هزینه و قرار گرفتن در مسیر درست حتما زحماتش جبران خواهد شد... در نظر بگیرید که فردی با زحمت فراوان به یک تکنولوژی جدید دست یابد اما به دلایل گوناگون زحماتش به باد رود...مثالی می زنم...در نظر بگیرید که شخصی با علم به این که چهل و پنج درصد مردم کشاورزند اقدام به صرف وقت در جهت اصلاح نژاد یک بذر نماید پس از آن به ناگهان متوجه شود که در این دو سال جمعیت روستایی از چهل و پنج درصد به سی درصد رسیده یعنی رشد و جذابیت شهری و سیاست های غلط در کشور باعث ایجاد هجوم به شهر ها شده است و بخش کشاورزی با رکود شدید مواجه شده است...
من چند وقتی رو روی این مسئله مطالعه کردم که رشد و توسعه فضاهای شهری ما با چه سیاستی گره خورده و سایر کشور های دارای تکنولوژی بالا چه سیاست هایی رو درپیش گرفتند ( این روش تحقیق من تایید متدولوژی موجود نیست...بلکه به همه چیز بدون پیش داوری و بت سازی از اول نگاه کردن هستش) متوجه شدم که بافت شهری در کشور های گوناگون در واقع در حکم پل ارتباطی بین بخش های تولید با مشتریان خارجی عمل میکنند ...و در حقیقت ساختارهای شهری دارای یک نقش بروکراتیک هستند تا یک نقش کاریزماتیک....در عصر حاضر با وجود تکنولوژی های پیشرفته مانند فناوری اطلاعات و زیر ساخت های اینترنتی نیازی به گسترده کردن نظام های شهری نیست... در کشور های خارجی دهاتی و شهری نیست!! هر کسی هر جا که راحت تر باشد زندگی می کند ..کار و تلاش می کند و در زمینه تخصصی خودش به درجه ای از تبحر می رسد .مثلا یک کارخانه پیشرفته الکترونیکی ممکن است در یک روستا باشد اما محصولاتش در ایستگاه فضایی بین المللی در حال کار باشد و دفاتر فروش آن در شهرهای بزرگ و کوچک باشند. در چنین نظاماتی تغییر حرفه و پیشه به دلیل تخصصی شدن به ندرت انجام می گیرد...دانشگاه ها تنها مسیر ممکن نیستند بلکه یکی از راه های ایجاد ثروت با ارزش افزوده بالا هستند... در همین اثنا آموزش های شغلی سینه به سینه یا همان فوت و فن های کوزه گری نسل به نسل و سینه به سینه منتقل می شوند و ایجاد تکنولوژی می کنند. برای مثال کمپانی ساعت سازی تیسوت در سوییس صدها سال قدمت دارد و نسل به نسل هویت کاری خودش را ارتقا داده... در دانشگاه ها رشته ساعت سازی که تدریس نمی شود....شما دیده اید؟ اما هر دانشگاهی با افتخار ساعت تیسوت خودش را بر روی مچ دستش می بندد و پول گزافی هم بابت آن می پردازد.
این مسئله ناشی از ثبات اقتصادی است و از آن آینده روشن قابل پیش بینی بدست می آید. چیزی که بایستی در تدوین بی پی به آن رسید.
با نگاهی به معماری شهری ممالک ثروتمند در می یابیم توسعه فرهنگی اجتماعی اقتصادی به معنای دوباره سازی ساختار های موجود نیست بلکه بکار گیری ساختار های موجود در نقشی تازه با ارزش افزوده بیشتر است که الزاما توسعه فیزیکی را نیاز ندارد. امروزه در مملکت ما هر ارگان و سازمان و دفتر ودستک و...به محض راه اندازی اقدام به احداث ساختمان های عریض و طویل وشیک وپیک می کند و هزینه های میلیاردی در این راه صرف می کنند ( که در مقاله قبل گفتم که چقدر تورم زا است)
اما به خاطر آموزش آکادمیک نادرست بکارگیرندگان این امکانات هیچ ثمره ای بدست نمی آید ...شهرها بزرگ و بزرگتر می شوند...روستا متروک...کشاورزی ویران...شهرها آباد و آباد تر..آسمان خراش ها بر پا شده و اختلاف طبقاتی نیز به فراخور آن ایجاد می شود...جرم بیشتر شده و ایجاد ثروت از راه های تکنولوژیک به دست فراموشی سپرده می شود.در چنین اوضاعی:
شده بر بدی دست دیوان دراز ------------------ زنیکی نبودی سخن جز به راز!!!-------- فردوسی

شاید درک چنین موضوعی ساده به نظر نرسد اما برای این منظور من تصاویری از گذشته و حال یکی از شهرهای اروپایی که یکی از کانون های صنعتی و تکنولوژیک فرانسه تلقی می شود را جستجو کردم و به عکس هایی اثر "پاتریک الیه " برخورد کردم که از عکاسان ارتش متفقین در جریان جنگ جهانی دوم بوده و اخیرا اقدام به عکاسی مجدد از همان مناظر کرده است... نتیجه برای من تکان دهنده بود زیرا با حفظ هویت سنتی شاهد ایجاد و بکار گیری ساختار های مدرن تکنولوژیک و کسب و کارهی موفق در همان الگو های شهری 70 سال پیش هستید .این مسئله حاکی از این مورد است که الزاما پیشرفت با آسمان خراش و ساختمان حاصل نمی شود....
به قول پروین اعتصامی: در سر عقل باید.........بی کلاهی عار نیست!!!




























سرتون رو درد آوردم نه؟

Monday, April 05, 2010

این شهر چقدر آشناست...مگه نه؟

داستانی از ایتالو کالوینو
( با تشکر از سرکار خانم مهندس سارا شریف پور عزیز به خاطر ارسال این داستان قشنگ(
شهری بود که همه‌ی اهالی آن دزد بودند. شب‌ها پس از صرف شام، هرکس دسته
کلید بزرگ و فانوس را برمی‌داشت و از خانه بیرون می‌زد؛ برای دستبرد زدن
به خانه‌ی یک همسایه. حوالی سحر با دست پر به خانه برمی‌گشت، به خانه‌ی
خودش که آن را هم دزد زده بود.

به این ترتیب، همه در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی می‌کردند؛ چون هرکس
از دیگری می‌دزدید و او هم متقابلاً از دیگری، تا آن‌جا که آخرین نفر از
اولی می‌دزدید. دادوستدهای تجاری و به طور کلی خرید و فروش هم در این شهر
به همین منوال صورت می‌گرفت؛ هم از جانب خریدارها و هم از جانب
فروشنده‌ها. دولت هم به سهم خود سعی می‌کرد حق و حساب بیش‌تری از اهالی
بگیرد و آن‌ها را تیغ بزند و اهالی هم به سهم خود نهایت سعی و کوشش
خودشان را می‌کردند که سر دولت را شیره بمالند و نم پس ندهند و چیزی از
آن بالا بکشند..به این ترتیب در این شهر زندگی به آرامی سپری می‌شد.
نه کسی خیلی ثروتمند بود و نه کسی خیلی فقیر و درمانده.

روزی، چطورش را نمی‌دانیم؛ مرد درستکاری گذرش به شهر افتاد و آن‌جا را
برای اقامت انتخاب کرد. شب‌ها به جای این‌که با دسته کلید و فانوس دور
کوچه‌ها راه بیفتد برای دزدی، شامش را که می‌خورد، سیگاری دود می کرد و
شروع می‌کرد به خواندن رمان..


دزدها می‌آمدند، چراغ خانه را روشن می‌دیدند و راهشان را کج می‌کردند و می‌رفتند.

اوضاع از این قرار بود تا این‌که اهالی، احساس وظیفه کردند که به این
تازه وارد توضیح بدهند که گرچه خودش اهل این کارها نیست، ولی حق ندارد
مزاحم کار دیگران بشود. هرشب که در خانه می‌ماند، معنی‌اش این بود که
خانواده‌ای سر بی شام زمین می‌گذارد و روز بعد هم چیزی برای خوردن ندارد.

بدین ترتیب، مرد درستکار در برابر چنین استدلالی چه حرفی برای گفتن
می‌توانست داشته باشد؟ بنابراین پس از غروب آفتاب، او هم از خانه بیرون
می‌زد و همان‌طور که از او خواسته بودند، حوالی صبح برمی‌گشت؛ ولی دست به
دزدی نمی‌زد. آخر او فردی بود درستکار و اهل این‌کارها نبود. می‌رفت روی
پل شهر می‌ایستاد و مدت‌ها به جریان آب رودخانه نگاه می‌کرد و بعد به
خانه برمی‌گشت و می‌دید که خانه‌اش مورد دستبرد قرار گرفته است.

در کم‌تر از یک هفته، مرد درستکار دار و ندار خود را از دست داد؛ چیزی
برای خوردن نداشت و خانه‌اش هم که لخت شده بود. ولی مشکل این نبود. چرا
که این وضعیت البته تقصیر خود او بود. نه! مشکل چیز دیگری بود. قضیه از
این قرار بود که این آدم با این رفتارش، حال همه را گرفته بود! او اجازه
داده بود دار و ندارش را بدزدند بی‌آن‌که خودش دست به مال کسی دراز کند..
به این ترتیب، هر شب یک نفر بود که پس از سرقت شبانه از خانه‌ی دیگری،
وقتی صبح به خانه‌ی خودش وارد می‌شد، می‌دید خانه و اموالش دست نخورده
است؛ خانه‌ای که مرد درستکار باید به آن دستبرد می‌زد.

به هر حال بعد از مدتی به تدریج، آن‌هایی که شب‌های بیش‌تری خانه‌شان را
دزد نمی‌زد رفته‌رفته اوضاع‌شان از بقیه بهتر شد و مال و منالی به هم
می‌زدند و برعکس، کسانی که دفعات بیش‌تری به خانه‌ی مرد درستکار (که حالا
دیگر البته از هر چیز به درد نخوری خالی شده بود) دستبرد می‌زدند، دست
خالی به خانه برمی‌گشتند و وضع‌شان روزبه‌روز بدتر می‌شد و خود را فقیرتر
می‌یافتند.


به این ترتیب، آن عده‌ای که موقعیت مالی‌شان بهتر شده بود، مانند مرد
درستکار، این عادت را پیشه کردند که شب‌ها پس از صرف شام، بروند روی پل
چوبی و جریان آب رودخانه را تماشا کنند.. این ماجرا، وضعیت آشفته‌ی شهر
را آشفته تر می‌کرد؛ چون معنی‌اش این بود که باز افراد بیش‌تری از اهالی
ثروتمندتر و بقیه فقیرتر می‌شدند.


به تدریج، آن‌هایی که وضع‌شان خوب شده بود و به گردش و تفریح روی پل روی
آوردند، متوچه شدند که اگر به این وضع ادامه بدهند، به زودی ثروت‌شان ته
می‌کشد و به این فکر افتادند که "چه‌طور است به عده‌ای از این فقیرها پول
بدهیم که شب‌ها به جای ما هم بروند دزدی". قراردادها بسته شد، دستمزدها
تعیین و پورسانت‌های هر طرف را هم مشخص کردند: آن‌ها البته هنوز دزد
بودند و در همین قرار و مدارها هم سعی می‌کردند سر هم کلاه بگذارند و هر
کدام از طرفین به نحوی از دیگری چیزی بالا می‌کشید و آن دیگری هم از... .
اما همان‌طور که رسم این‌گونه قراردادهاست، آن‌ها
که پولدارتر بودند و ثروتمندتر و تهیدست‌ها عموماً فقیرتر می‌شدند.


عده‌ای هم آن‌قدر ثروتمند شدند که دیگر برای ثروتمند ماندن، نه نیاز به
دزدی مستقیم داشتند و نه این‌که کسی برایشان دزدی کند. ولی مشکل این‌جا
بود که اگر دست از دزدی می‌کشیدند، فقیر می‌شدند؛ چون فقیرها در هر حال
از آن‌ها می‌دزدیدند. فکری به خاطرشان رسید؛ آمدند و فقیرترین آدم‌ها را
استخدام کردند تا اموال‌شان را در مقابل دیگر فقیرها حفاظت کنند، اداره‌ی
پلیس برپا شد و زندان‌ها ساخته شد.

به این ترتیب، چند سالی از آمدن مرد درستکار به شهر نگذشته بود که مردم
دیگر از دزدیدن و دزدیده شدن حرفی به میان نمی‌آوردند. صحبت‌ها حالا دیگر
فقط از دارا و ندار بود؛ اما در واقع هنوز همه دزد بودند.
تنها فرد درستکار، همان مرد اولی بود که ما نفهمیدیم برای چه به آن شهر
آمد و کمی بعد هم از گرسنگی مُرد.

از مجموعه‌ی داستان شاه گوش می‌کند، ایتالو کالوینو
ترجمه‌ی فرزاد همتی و محمدرضا فرزاد، مروارید، چ سوم، 1385، صص 7-64

Friday, April 02, 2010

اقتصاد های آیینی در مواجهه با آیین های اقتصادی

اقتصاد های آیینی در مواجهه با آیین های اقتصادی
به قلم: علی صانعی
شاید برای خیلی ها وقتی کلمه اقتصاد بیان می شود میزگرد های خسته کننده و اعصاب خورد کن و کلمات قلمبه سلمبه به ذهن متبادر شود... منحنی های عجیب و غریب و بازار بورس و کلی مسائل غیر قابل فهم!!!
من در فرصت های گوناگون با بعضی از دوستانی که همکار هستند و شرکت های کوچک و بزرگ را اداره می کنند در محافل مختلف صحبت کردم و متاسفانه متوجه شدم خیلی از افراد به واقع شناخت درستی از اقتصاد ؛ فعالیت اقتصادی ؛ اشتغال ، تورم و ...ندارند و به همین خاطر در یک مقیاس دسته جمعی و یک حرکت دسته جمعی قابل سازماندهی نیستند... وقتی بنگاه های اقتصادی قابل سازماندهی نباشند کل اقتصاد یک معجون بد فرم و رو به زوال خواهد بود در این مقاله سعی خواهم کرد تا بعضی از مفاهیم ساده اما مهم را باز تعریف کنیم تا بتوانیم بحث مناسبی را به صورت آنلاین داشته باشیم... امیدوارم در صورت تمایل شما هم به این بحث ملحق بشید.
اقتصاد : اقتصاد از دید من چیزی نیست به جز از نیاز های انسان و شیوه پاسخ دهی به این نیاز ها؛ این نیاز ها با افزایش جمعیت فرهنگ ارتباطات و آداب و رسوم و مذهب تغییراتی پیدا می کنند و طبیعتا سیر پاسخ گویی به آنها نیز دچار تغییر می شود. در این بین آنچه که باعث پاسخ گویی به این نیاز ها می شود ایجاد پتانسیل های منابع انسانی برای ایجاد روندی است که برآورنده نیاز های روز افزون هرم جمعیتی جامعه شود.
( مطلب مربوط به هرم جمعیتی اغلب به عنوان راز دولتی از مردم کشور ها مخفی نگه داشته می شود)
هرم جمعیتی: هرم جمعیتی عبارتست از هارمونی سنی افراد یک جامعه که از دید آماری و با توجه به ساختار جوامع بشری اغلب به صورت یک هرم است در بالای هرم از راس هرم تا یک چهارم ارتفاع هرم تعداد افراد پیر و کهنسال ( بالای 65 سال) و از این پایین تر تا ربع پایینی ارتفاع هرم ، رده سنی جوان تا میانسال را شامل می شود. از این دسته به نیروی کار- نیروی مولد یاد می شود. در هر جامعه که این هرم شکل مثلثی خود را حفظ نماید می توان ساختار اقتصادی قابل برنامه ریزی و منسجم تعریف کرد. ربع پایینی که اغلب جمعیت قابل ملاحظه ای را تشکیل می دهد شامل کودکان زیر 15 سال می شود. این گروه در حکم مصرف کنندگان دسترنج طبقه میانی قلمداد می شوند.



در یک اقتصاد سالم چینش مشاغل ، تحصیلات و خدمات باید به گونه ای باشد که حاصل دسترنج افراد بخش قرمز هرم تامین کننده ما یحتاج دو طبق بالایی و پایینی بوده و رضایت مندی از زندگی را ایجاد نماید.مسائلی مانند قحطی ، بیماری های واگیر دار و جنگ یا مهاجرت باعث آسیب دیدن طبقه میانی هرم می شود . تجربه جنگ 8 ساله ایران و عراق و نقایص شدید در هرم جمعیتی ایران و عراق تبعات وحشتناکی را ایجاد کرد که در ادامه به آنها اشاره می کنیم.
شغل: عبارت است از هر فرآیندی که به تامین نیاز های انسانها (با قابلیت تعمیم به سایر انسانها) منجر شده و باعث ایجاد آرامش و ثبات در جامعه شود . برای مثال نیاز انسان به غذا باعث می شود کارهایی مثل کشاورزی ،دامداری ،صیادی ، پزشکی ، مهندسی ، تدریس و... جزو مشاغل قرار گیرند اما مواردی مانند سرقت، تجارت مواد مخدر ، روسپی گری ( در جوامعی که دارای هرم جمعیتی آسیب دیده هستند به عنوان یک شغل خود را به جامعه تحمیل می کند) ، قاچاق اعضای بدن به رغم داشتن فاکتور تامین نیاز انسان به علت نداشتن قابلیت تعمیم عدم ایجاد آرامش و ثبات( به دلیل برهم زدن امنیت روانی) شغل تلقی نمی شود.....( این قسمت را بخاطر بسپارید چون در بخشی از ادامه بحث یاد آوری آن ضروری است).
پول: هر گونه قرار داد برای ارزش دهی به تلاش های هرم جمعیتی در قالب مشاغل پول گفته می شود دارای دو نوع حقیقی و قراردادی است.که به اختصار به آن می پردازیم:
پول حقیقی: شکلی هم اندازه از مواد با ارزش و مورد قبول جوامع با ارزش نسبتا زیاد که طی قرار دادی عمومی نشانه گذاری شده باشد مانند مسکوکات طلا و نقره... برای مثال سکه های طلا و نقره از آنجا که طبق قرارداد مشخصی ضرب شده و در گردش هستند به عنوان پول حقیقی می توانند در گردش قرار بگیرند. معایب این نوع پول را همه می دانیم تقلب در عیار و اندازه، سرقت،وزن زیاد و ... مزیت این پول هم مقاومت شدید در برابر مسائل سیاسی و تصمیمات انسانی است.( در ادامه مثال هایی خوایم زد).
پول قراردادی: این نوع پول بر اساس قراردادی مشخص برمبنای پول حقیقی وضع می شود از این دست پول ها می توان به انواع اسکناس، چک در گردش( چک پول) نام برد.چنانچه کسی اسکناسی را به خزانه داری ای که نشر دهنده اسکناس مزبور است تحویل دهد معادل آن طلا یا نقره یا ارز خارجی تحویل خواهد گرفت. به همین خاطر چنانچه در یک کشور اسکناسی به غیر از آنکه رسما متداول است نشر و توسعه یابد عملا سیستم خزانه داری را با مشکل جدی بی ارزش شدن منابع پشتوانه ای مانند طلا مواجه خواهد کرد ودر چشم بر هم زدنی سیستم اقتصادی را متلاشی کرده و دولت را از چرخه اقتصاد بیرون کرده و سیستم دولت در سایه را جایگزین آن خواهد کرد... در تاریخ ایران در برهه ای از تاریخ ایران که ایالت آذربایجان قصد استقلال از ایران را داشت و اعلام استقلال کرد دولت خود خوانده آذر بایجان اقدام به نشر اسکناس خاص خود کرد که باعث ضربه شدید به اقتصاد ایران شد و عملا راه چاره ای برای حکومت مرکزی باقی نمی گذاشت جز اینکه با استقلال آن بخش از خاک ایران موافقت کند که سرانجام با درایت و شجاعت احمد قوام ( قوام السلطنه ) آذربایجان مجددا به خاک کشور ملحق شد.در سال های اخیر نیز مواردی را شاهد بودیم که تا آنجا که حافظه من یاری می کند در سال 2001 در بحبوحه حمله آمریکا به عراق دقیقا یک ماه قبل از حمله آمریکاییها اقدام به نشر اسکناس جدید " دینار عراقی " نمودند که توسط برخی از بازرگانان عراقی به داخل خاک عراق منتقل شد ودر چندید فقره داد و ستد نیز استفاده شدند که با واکنش شدید صدام حسین و اعدام بی درنگ کسانی که با اسکناس جدید اقدام به خرید و فروش نموده بودند موضوع سرکوب شد.
از آنجا که هر اسکناس با مقدار دقیقی از فلزات با ارزش برابر می شود و متناسب با مقدار طلای موجود در هر کشور نشر می شود اثر جعل اسکناس به راحتی قابل پیش بینی است. در این روش جاعلین به راحتی اقدام به تعویض اسکناس های بی ارزش با طلا خواهند نمود که باعث بی ارزش شدن اسکناس های نشر شده می شود.از این روش دولت آلمان هیتلری بر علیه اقتصاد انگلستان در جنگ جهانی دوم استفاده کرد. و بهترین جاعلین آلمانی را با امکانات دولتی آلمان تجهیز نمود تا اقدام به چاپ اسکناس های پنجاه پوندی کنند و از طریق هواپیما برای جاسوسان خود در انگلستان فرستاد تا آنها نیز اقدام به خرید طلاهای انگلیس و انتقال آنها به خاک آلمان اقدام کنند ... این اسکناس ها به قدری ماهرانه جعل شده بود که حتی برای خبره ترین کارشناسان بانک مرکزی انگلستان تشخیص آنها غیر ممکن بود... ضربه وارد شده به اقتصاد انگلستان از صدمات موشک های آلمانی بیشتر بود به گونه ای که بعد از پایان جنگ انگلستان کل طرح های اسکناس های خود را تغییر داد. ( این مطالب را نیز در خاطر داشته باشید چون در جای دیگر مورد استناد خواهد بود).
تورم: عبارت است از ایجاد پول غیرهمزمان با ایجاد ثروت ----از آنجا که هیچ گاه تولید پول همزمان با تولید ثروت نیست و همه ثروت تولید شده نیز به طور یکسان در همه بخش ها ایجاد نمی شود به همین سبب جهش قیمتی در ارزش گذاری کالا یا خدمات پدید می آید که به آن تورم می گوییم.باید چند مورد مهم را ذکر کنم:
اولا : ثروت از زمین به دست می آید این مسئله شامل تولید نفت، معادن ،صنایع سنگین مثل استخراج و ذوب فلزات ، صنایع شیمیایی ، چوب و جنگلداری و حتی صنایع الکترونیک( به تلویزیون خودتون نگاه کنید لامپ تصویر از شیشه است که از زمین بدست می آید – ترانزیستور و آی سی ها از سیلیکون هستند که از شن های زمین بدست می آیند – سیم ها که از مس و نقره هستند که از زمین بدست می آیند – خازن ها از فلز و کاغذ هستند که از زمین بدست می آیند. بدنه پلاستیکی تلویزیون مشتقات نفتی است که از زمین بدست می آید......اگر توانستید بخشی را بیابید که از دل زمین بدست نیامده باشد؟)- می شود به همین خاطر از چرخه خارج کردن مواد اولیه از پوسته زمین باعث کند شدن روند تولید ثروت و در نهایت به عدم ایجاد ثروت از زمین منجر می شود – به همین خاطر امروزه اینقدر برای بازیافت مواد و برگشت پذیر بودن آنها به طبیعت زحمت کشیده می شود...در غیر این صورت زمانی فرا خواهد رسید که بایستی زمین را ترک کنیم و آن را به (وال –ای) بسپاریم!!!
ثانیا:تورم به صورت عمده ناشی از پرداخت دستمزد به نیروی کار است... چنانچه دستمزد به صورت نقدی پرداخت نشود و به جای آن کالا یا خدمات پرداخت شود اثر تورمی مهار خواهد شد.
نمونه این عملکرد را در اقتصاد بدون نفت در زمان دکتر محمد مصدق تجربه کردیم که با پرداخت دستمزد های اقشار حقوق بگیر با کالا های تولید داخل هم کارگاه ها و کارخانه ها فعال شدند و هم مردمی که کالا دریافت کرده بودند به بازاریاب های کالاهای داخلی بدل شده بودند و با همان منابع محدود ریالی موجود در جامعه اقدام به داد و ستد می کردند...برای مثال معلمی که کار تعلیم و تربیت را انجام می داد ممکن بود به جای حقوق ریالی حواله یک تن آجر از یک کوره آجر پزی را دریافت می کرد و او این حواله که البته واقعی بود را می توانست با حواله ارزاق عوض کند و دهنده حواله ارزاق عمومی از این حواله برای ساخت و ساز مسکن جدیدش استفاده کند. این نوع اقتصاد کاملا واقعی بوده و باعث رونق بی سابقه تولید رشد روز افزون ثروت جامعه ایجاد رفاه نسبی سریع و ارتقای ایجاد منابع مالی- تورم منفی و افزایش تراز مثبت داد و ستد خارجی به لحاظ افزایش صادرات و ورود ارز های خارجی به خزانه و کاهش بی سابقه نقدینگی در دست مردم می شد که آرزوی هر سیستم اقتصادی است . همانطور که شاهد بودیم علی رغم تحریم شدید دولت شادروان دکتر محمد مصدق و تدوین اقتصاد بدون نفت در خلال سال های سی تا سی و دو تا کودتای مرداد سی ودو رشد اقتصادی عالی داشتیم و بهترین قوانین دادگستری و بازرگانی و مالیاتی مصوب آن دوران ایران است زیرا از زیر ساخت های مهم اقتصادی یکی همین قوانین تجاری و حقوقی است که مبادلات بازرگانی را تسهیل می کنند. در جهان هم اقتصاد کشور چین شباهت هایی با اقتصاد فوق الذکر دارد یعنی برای جلوگیری از تورم در چین به نیروی کار حقوق به صورت یوان پرداخت نمی شود بلکه نیاز های زندگی مردم مانند خوراک و پوشاک و ... به آنها داده می شود و ماهانه به هر نفر در حدود بیست دلار آمریکا پرداخت می شود تا هرآنچه دوست دارد تهیه کندو به این روش تورم ناشی از دستمزد را مهار می کنند.مضاف بر اینکه با تولید بیشتر تولید ناخالص ملی را افزایش می دهند ... بدین طریق چین مرکز تولید همه کشور های جهان شده زیرا باعث انتقال عامل تورم زا از اقتصاد کشور ها به داخل چین شده و چین هم آنرا بین جمعیت انبوهش سر شکن می کند به این طریق ایجاد تورم در آمریکا و اروپا را کنترل می کند... به همین خاطر ساده انگاری است اگر گمان کنیم منافع آمریکا و چین یا اروپا با چین در تضاد است!!! اروپا فقر و تورم را به چین صادر می کند و در عوض با دولت برده دار چین مماشات می کند و با حکومت کمونیستی که در زمان جنگ سرد با روسها به هم چنگ و دندان نشان می دادند از در دوستی در می آیند ...کالاهای ارزان تولید شده در چین به اروپا و آمریکا صادر می شود تا مردم اروپا و آمریکا طعم ثروت را بچشند و با فراوانی کالا با اندک پولی حجم انبوهی از کالای چینی را دریافت کنند... شاید از دوستان و فامیل شنیده باشید که قیمت کالاهای الکترونیکی و تولیدی چین که در ایران سر به فلک می کشد در اروپا و آمریکا بسیار پایین است اما قیمت خدمات بسیار بیشتر از ایران است...!!! برای نمونه قیمت یک لپ تاپ ساخت چین در ایران بالا و در اروپا و آمریکا پایین است.
پس آموختیم که در یک اقتصاد رو به رشد تورم امری نامطلوب نیست بلکه عارضه ملایمی است که با افزایش تولید و صادرات و در نهایت افزایش رشد تولید ناخالص ملی و رشد اقتصادی سالانه قابل مهار و حذف است.
چه عواملی تورم زا هستند؟ هرگونه عاملی که ثروت( و نه الزاما پول نقد) را از گردش خارج کند تورم زاست برای نمونه چند مثال می زنم:
الف) ساختمان سازی – ساختمان سازی یک فرآیند تورم زای شدید محسوب می شود زیرا ثروت جامعه را تبدیل به مصالح ساختمانی مستهلک شونده کرده و با تزریق دستمزد ساخت به جامعه با عث افزایش نقدینگی – کمبود کالا و در نهایت افزایش تورم می شود.... بر طبق رشد اقتصادی سالانه هر کشور مجاز به ساخت تنها تعداد محدودی خانه یا پروژه های عمرانی است که افزایش بی رویه آن باعث تورم افسار گسیخته و نابودی ارزش اقتصادی دسترنج مردم می شود.... برای مثال تزریق پول نفت در بخش های عمرانی و پروژه های عمرانی معوق در دولت نهم همچنین وام های کوچک زود بازده که سیل پول را به جامعه تزریق کرد باعث تورم شدید در جامعه و در نهایت نابودی دسترنج هفتاد و پنج میلیون نفر شد.
ب) کسری بودجه-چنانچه یک ساختار دولتی عریض و طویل باشد و تعداد زیادی کارمند داشته باشد بالتبع تعداد زیادی حقوق بگیر نیز خواهد داشت و با توجه به نرخ حقوق آنها و بازده در حد صفر سازمانهای بروکراتیک دولتی تورم افسار گسیخته دولت ها را ناچار خواهد کرد برای تامین منابع مالی در مواقعی که درآمد های دولتی کاهش می یابد- مثلا مواقعی که قیمت نفت پایین می آید ( به همین خاطر اینکه دولت بودجه سالیانه را با چه نرخی به ازای هر بشکه نفت ببندد شاخصی حیاتی است)- اقدام به چاپ اسکناس های فاقد پشتوانه یا چک پول می کند.در این حالت پول در جامعه زیاد شده اما کالا به همان نسبت افزایش نیافته است.در این وضع قیمت کالا و خدمات به ناگهان افزایش می یابد. برای مقابله با این وضع بایستی تورم را با افزایش کالا مهار کرد اما چون دستمزد کارگر نیز خود باعث تورم است این کار را با افزایش واردات جبران می کنند و با خرید کالاهای غیر ضروری و سرازیر کردن آنها به داخل مملکت به ظاهر تورم را مهار می کنند غافل از اینکه تورم با تولید کالا در داخل کشور و صادرات آن به خارج از کشور مهار می شود تا با ارز حاصل از صادرات بخشی از پول نقد را ازچرخه خارج کرد و تورم را کنترل نمود.در دولت نهم شاهد بودیم که با تغییر سبد خانوار و افزودن اقلام دیگری مثل تلویزیون ال سی دی و کامپیوتر و پلی استیشن !!! به سبد خانوار سعی در آمار سازی و پایین نشان دادن نرخ تورم کردند اما با این حال نیز نرخ تورم اعلامی بانک مرکزی در تمامی کره خاکی بی سابقه بود!!!
پ) اشتغال- گفتیم که اشتغال نیروی کار همانطور که باعث افزایش تولید می شود باعث افزایش نرخ تورم نیز می شود اما در یک اقتصاد رو به رشد نرخ ایجاد ثروت بیش از تورم بوده به همین خاطر رشد اقتصادی مثبت خواهیم داشت اما در اقتصاد های بیمار بر عکس خواهد بود. شاید به یاد داشته باشید که پس از جنگ ایران و عراق به لحظ بازسازی، اشتغال رشد زیادی داشت اما تورم هم افسار گسیخته تا 45 درصد هم رشد کرد و بعد از رسیدن به ثبات کاهش یافت در همان سالها سیل نیروی کار ایرانی به سوی ژاپن رهسپار شد...این موضوع را به یاد دارید؟ سیاست دولت ژاپن یکی از سیاست های مقابله با تورم بود ...با جذب کارگر خارجی و انتقال حقوق های آنها به داخل کشور های آنها در حقیقت تورم ایجاد شده را به خارج از ژاپن صادر می نمود!!! و کالای تولید شده را در ژاپن نگه می داشت تا اینکه ژاپن به کار تولید تکنولوژی های جدید مشغول شد.در این حالت کارخانه های مطرح خود را به چین منتقل کرد و تنها صنایع با ارزش افزوده بالا را در ژاپن نگه داشت.
در اینجا با این مفاهیم آشنا شدیم که در راستای ایجاد ثروت تورم و اشتغال دو روی یک سکه هستند که با افزایش یکی دیگری نیز افزایش می یابد تا ثروت خلق شود. اما اگر بر عکس اتفاق افتاد چه؟
یعنی هم تورم ایجاد شود و هم بیکاری!!؟ این فاکتور به معنای واقعی کلمه مرگ اقتصاد است... در علم اقتصاد این مورد را با یک شاخص انحصاری اندازه می گیرند که به شاخص "فلاکت" معروف است ... در این شاخص هرچه بیکاری افزایش می یابد تورم هم افزایش می یابد... و جامعه به سمت مصرف ثروت هایی که قبلا ایجاد کرده می رود و آنها را به صورت آب و غذا و هزینه های جاری مصرف می کند ...دقیقا مانند فرد معتادی که فرش و اسباب خانه خودش را می فروشد تا خرج اعتیادش کند.در مبارزات انتخاباتی این شاخص مطرح شد اما طبق معمول به استکبار جهانی نسبت داده شد و ادعا شد که چنین شاخصی وجود ندارد غافل از اینکه در متون پیش از جنگ جهانی دوم در اقتصاد جهانی این شاخص موجود است.
به همین خاطر اتوماسیون یکی از راه های کنترل تورم است زیرا راه را برای بکارگرفتن ماشین ها به جای انسانها در مشاغل پست هموار می کند و در عوض این فرصت را فراهم می کند تا نیروی غیر متخصص آموزش ببیند و در مشاغل با ارزش افزوده بالا خدمت کند برای مثال یک کارگر ساده اگر با کندن زمین روزی پانزده هزار تومان دستمزد می گیرد با جایگزین شدن لودر و بولدوزر و بیل مکانیکی بیکار شده و می تواند آموزش ببیند و مثلا در یک کارخانه مشغول به کار شود .در این حالت ثروت تولید شده توسط اوپنج برابر شده و حقوقش نیز دو برابر می شود اما با در نظر گرفتن تورم دو برابر و رشد اقتصادی 5 برابر عملا قدرت خرید او دو نیم برابر می شود....ظرافت مطرح کردن بحث اتوماسیون و روباتیک در شاخص های توسعه ای از همین جاست.
یک شاخص دیگر تورم زا "جنگ" است زیرا با مشغول کردن بخش میانی هرم جمعیتی به امور پرهزینه و غیر تولیدی رشد اقتصادی را کاهش می دهد...از طرفی با کشته شدن جوانان هرم ناقص شده و درتامین نیاز های دو گروه سنی در بالا و پایین خود با مشکل مواجه می شوند.... با شلیک هر گلوله ثروت های تولید شده به دود تبدیل می شوند و در بمباران ها کارخانه ها و ادوات تولید ثروت از زمین با خاک یکسان می شوند...هزینه های درمانی افزایش می یابد و بخش عمده ای از نیروی کار تا سالیان دراز به پرستاری از مجروحین جنگ مشغول خواهند بود و تا سالیان دراز بخش زیادی از ثروت ملی باید صرف خرید دارو از سایر کشور ها برای مداوای مجروحین جنگی شود...مضاف بر اینکه در هر جنگی سه اتفاق همزمان رخ می دهند:
الف) کشتار غیر نظامیان بی گناه
ب)تجاوز جنسی و تبعات مرتبت با فحشا در جبهه و در پشت جبهه
ج)نابودی ساختار های تولید ثروت مشروع
بر این موارد بایستی هزینه های وحشتناک خرید تسلیحات را نیز افزود که بار تورمی و استثماری آن قابل محاسبه نیست...
پس نهایت حماقت یک دولتمرد خواهد بود که بزرگی ملتش را در وقوع جنگ بداند یا با ایجاد بحران در پی ایجاد جنگ باشد ..هرچند که جنگ ها بهترین فرصت برای نابودی منتقدین و مخالفان سیاسی تلقی می شود.!!!
بحث در این زمینه بسیار مفصل و طولانی است و در صورتی که حوصله ادامه دادن آن را داشتید و به قول معروف بحث را گرم کردید به آن خواهیم پرداخت. وگرنه به نظر من سرتان را درد آوردم... آسپیرین دم دست دارید؟

Sunday, March 28, 2010

سال 1389 بر همه فرخنده و پیروز باد

سال نو بر شما خجسته و پیروز باد
ارادتمند همه شما علی صانعی

Sunday, March 14, 2010

عشق شوری در درون ما نهاد.......گفتگویی در دل شیدا نهاد

فهمیدم که عاشقم
تا حالا عاشق شدین؟ می دونید عشق یعنی چی؟ یعنی آینه ای که خودتون رو توش
تماشا کنید و به ظرایف خودتون پی ببرین.
چیزهایی رو از خودتون ببینید که تا حالا ندیدید!!! حرف هایی را بشنوید که
قبلا مفاهیمی بودند در ذهنتون و حالا از زبونی بیرون میاد که شما محو
جمالش می شید می دونید که این کلمات و جملات رو یکبار و قبلا شنیدید و
این کلمات به رقص دراومده حاصل سمفونی هستند که شما نوشتید.... اون وقته
که همه وجودت شعله و حرارت می شه و حاضری برای داشتن و حراست از چنین
آینه و چنین چنگ دلربایی بمیری...
من مدتها بود که روی نوشته های دلم و روی فریادم رو غبار گرفته
بود...غبار جامعه زدگی ...غبار روزمرگی...غبار تجارت... غبار بی عشقی....
غبار جهل...یاد یکی از سفر هام افتادم که وقتی همه خواب بودند به قرص ماه
شب چهارده زل زده بودم وبهش نگاه می کردم که فارغ از دغدغه های زمینی چه
عاشقانه می تابه و چه زیباست.... !!با خودم زمزمه می کردم: وای تو کجایی
بهار اومده ........ ذره قلبم چه تنگ اومده.....وای تو کجایی که مهتاب
شده......ذره قلبم برات آب شده....... !!!
اون موقع می دونستم که عاشقم!!! اما این که اون چیه ؟...چه شکلیه؟....
کجاست؟....نمی دونستم!!! حالا فهمیدم که ماهیت وجودیش چیه!!! پیداش کردم
...قلبم پر از حرارت شد.... تا حالا اینقده لبریز نبودم...... همه تنم
فریاد شده ...زبونم قفل شده....دستی پیدا شد و غبار دلم و پاک کرد...منو
به خودم نشون داد ...با جسارت.... و فهمیدم آنچه که تا حالا انجام دادم
با عنایت پروردگارم برای همین عشق بوده و معنای اون رو نمی دونستم....
حالا با تواضع در مقابل این عشق آسمانی سر خم می کنم ...چیزی که تمام
گذشته و حال و آینده من رو تایید می کنه..... منو از آینده ای مطلع می
کنه که هنوز نیومده و من با سینه ای گشاده از این آینده ...از این فراز و
نشیب ...استقبال می کنم....
اون دست و اون پاک کننده و زنگار زدا فهمیدن سرنوشت کسی بود .... هدیه
ای بود که از جانب پروردگارم در آستانه سال نو به من داده شد تا من هم نو
بشم...بشکفم...جوانه بزنم..... خصلت عشق من هم اینه که فریادی درش هست که
غیرتی در این عشق نیست... با جرات می گم که عاشق چی شدم.... یا بهتر بگم
عاشق چی بودم؟....من تمام عمرم دنبال " هایپتیا" ی خودم بودم و هستم....
شاید اینکه خبر نداشتم تجسم من از هایپتیا واقعیت داشته.... شاید ندونستم
که روزی زمین پذیرای قدم های اون بوده.....و شاید اینکه نمی دونستم نقشه
من برای زندگی گام گذاشتن جای پا های پاک اون بوده...الان می دونم عاشق
راهم هستم ...عاشق هدفم...تا مرگ.....درک زیبایی دانستن تامرگ
بی مرگی از تو مردن است..............این معنی عشق من است

اگه حرفای من براتون مفهوم نیست حتما فیلم
AGORA
رو ببینید تا بفهمید منظورم چیه!!!؟

Saturday, March 13, 2010

بردیا به دنیا اومد


سلام
امروز یه عکس بسیار زیبا دیدم از یک موجود آسمانی: بردیا مجاهدی!!! شما نمی دونید این نوزاد چقدر برای ما عزیزه!! چون مادر این نوزاد کسی هستش که من مثل خواهرای خودم دوستش دارم. هرچند که اون سر دنیا هستند اما همیشه یاد و خاطره اونها با منه... تولد بردیا رو به گلرخ و علی عزیز تبریک میگم... و اما دستور خوردن بردیا این نوزاد خوشگل و خوردنی رو تقدیم حضورتون می کنم: مواد لازم:بردیا یک نفر-نمک فلفل و ادویه به میزان لازم- سس مایونز زیاد!! و 32 تا دندون نیز!!دلم می خواد این پسر کوچولوی ناز و ببوسمش ...نا سلامتی خان داییش محسوب می شم!!! شما بودید خواهر زادتون رو این هوا دوست نداشتین؟

Friday, February 26, 2010