Thursday, May 13, 2010

ماجرای من و شیخ بهایی وونوستات بریانی

اولین حضور من در جشنواره شیخ بهایی در اصفهان مصادف شد با 23 اردیبهشت
ماه 89 در شهر زیبای اصفهان
جای شما خالی بعد از نمایشگاه یک تریپ بریانی اعظم هم رفتم و دلی از عزا
درآوردم....بعدش هم یک فروند ونوستات فرستادم به خندق بلا.
این روز ها به من خیلی خوش می گذره هم تجدید خاطره است با اصفهان و
دوستان قدیمی هم پیدا کردن دوستان تازه.... واقعا جای شما خای. ....راستی
من با آخرین اختراع ثبت شده خودم حاظر شدم که آشکار ساز شعله با استفاده
از تشعشعات مادون قرمز و ماورا بنفش بود.برای ثبت بقیه اختراعات هم دعای
عاجل بفرمایید.

2 comments:

omid said...

do i know you?
do i know the handsome man in the pic ?
YES I DO.
it's me omid danesh
mosafere bokhara .
ahvalat ?
mamnon ke soragham amadid
rahayetan nakhaham kard.

Unknown said...

سلام
امروز خیلی اتفاقی به وبلاگت برخوردم ( آرشیو 2007 ) در حالی که آن شعر بیادماندنیتو و آن خاطره ی زیبای ماه رمضان 79 را یادم آورد
جان که برش رفت بیاسایدش
سرو که خم گشت بیارایدش
یادش به خیر
یادمون به خیر
عجب ایامی بود چه خام بودیم و چه پخته !!!!!!! با یکی از بهترین دوستانم - هلی صانعی - خدا حفظت کنه امروز با دیدن وبلاگت روزم روز دیگه ایه
. چند روز پیش داشتم وسایل و جزوه های قدیمو مرتب میکردم چند دستخط زیبای تو رو و یه قوطی مرکبتو دیدم کلی یادت کردم . یکیش این بود ( به تاریخ 30/3/80 :
تو را نادیدن ما غم نباشد ....
یکی دیگش ( 17/9/80 ) : انک بأعیننا ... براستی که تو منظور نظر مایی ...

به هر حال یادش به خیر
دوست دار قدیمی - افشین براهیمی
barahimi636@yahoo.com