Sunday, March 14, 2010

عشق شوری در درون ما نهاد.......گفتگویی در دل شیدا نهاد

فهمیدم که عاشقم
تا حالا عاشق شدین؟ می دونید عشق یعنی چی؟ یعنی آینه ای که خودتون رو توش
تماشا کنید و به ظرایف خودتون پی ببرین.
چیزهایی رو از خودتون ببینید که تا حالا ندیدید!!! حرف هایی را بشنوید که
قبلا مفاهیمی بودند در ذهنتون و حالا از زبونی بیرون میاد که شما محو
جمالش می شید می دونید که این کلمات و جملات رو یکبار و قبلا شنیدید و
این کلمات به رقص دراومده حاصل سمفونی هستند که شما نوشتید.... اون وقته
که همه وجودت شعله و حرارت می شه و حاضری برای داشتن و حراست از چنین
آینه و چنین چنگ دلربایی بمیری...
من مدتها بود که روی نوشته های دلم و روی فریادم رو غبار گرفته
بود...غبار جامعه زدگی ...غبار روزمرگی...غبار تجارت... غبار بی عشقی....
غبار جهل...یاد یکی از سفر هام افتادم که وقتی همه خواب بودند به قرص ماه
شب چهارده زل زده بودم وبهش نگاه می کردم که فارغ از دغدغه های زمینی چه
عاشقانه می تابه و چه زیباست.... !!با خودم زمزمه می کردم: وای تو کجایی
بهار اومده ........ ذره قلبم چه تنگ اومده.....وای تو کجایی که مهتاب
شده......ذره قلبم برات آب شده....... !!!
اون موقع می دونستم که عاشقم!!! اما این که اون چیه ؟...چه شکلیه؟....
کجاست؟....نمی دونستم!!! حالا فهمیدم که ماهیت وجودیش چیه!!! پیداش کردم
...قلبم پر از حرارت شد.... تا حالا اینقده لبریز نبودم...... همه تنم
فریاد شده ...زبونم قفل شده....دستی پیدا شد و غبار دلم و پاک کرد...منو
به خودم نشون داد ...با جسارت.... و فهمیدم آنچه که تا حالا انجام دادم
با عنایت پروردگارم برای همین عشق بوده و معنای اون رو نمی دونستم....
حالا با تواضع در مقابل این عشق آسمانی سر خم می کنم ...چیزی که تمام
گذشته و حال و آینده من رو تایید می کنه..... منو از آینده ای مطلع می
کنه که هنوز نیومده و من با سینه ای گشاده از این آینده ...از این فراز و
نشیب ...استقبال می کنم....
اون دست و اون پاک کننده و زنگار زدا فهمیدن سرنوشت کسی بود .... هدیه
ای بود که از جانب پروردگارم در آستانه سال نو به من داده شد تا من هم نو
بشم...بشکفم...جوانه بزنم..... خصلت عشق من هم اینه که فریادی درش هست که
غیرتی در این عشق نیست... با جرات می گم که عاشق چی شدم.... یا بهتر بگم
عاشق چی بودم؟....من تمام عمرم دنبال " هایپتیا" ی خودم بودم و هستم....
شاید اینکه خبر نداشتم تجسم من از هایپتیا واقعیت داشته.... شاید ندونستم
که روزی زمین پذیرای قدم های اون بوده.....و شاید اینکه نمی دونستم نقشه
من برای زندگی گام گذاشتن جای پا های پاک اون بوده...الان می دونم عاشق
راهم هستم ...عاشق هدفم...تا مرگ.....درک زیبایی دانستن تامرگ
بی مرگی از تو مردن است..............این معنی عشق من است

اگه حرفای من براتون مفهوم نیست حتما فیلم
AGORA
رو ببینید تا بفهمید منظورم چیه!!!؟

3 comments:

The Meteora said...

Hi
man in filme Agora ro gozashtam ke download beshe. kargardane in film Alejandro Amenabar hast. in agha be khatere filme fogholade ghablish maruf shode be esme, "Mar Adentro" ke mishe "The Sea Inside". age forsat dashti hatman bebinesh vaghean filme motafavetie.

Anonymous said...

mobarake!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

منصوره said...

سلام
چه پست متفاوتی گذاشته بودید، این روزا کمتر کسی از این کلمات استفاده می کنه چه برسه به اینکه بخواد حسش کنه. به قول خودتون در جائیکه "غبار جامعه زدگی ...غبار روزمرگی...غبار تجارت... غبار بی عشقی....غبار جهل..." خیلی از افراد رو در این حجم وسیع تیره و تار کرده، برای روشنائی و عشق جائی باقی نمی مونه.

تو این دنیا شاید چند حس باشه که باید خودت تجربه کرده باشی و گرنه نمی تونی درکش کنی، مثل حس مادری، حس دوستی با خدا، احساس یک فرد عاشق و ... . آره یه فرد عاشق تازه می فهمه که چه ویژگیهائی داشته که اگر قبلا اونها رو در فرد دیگری میدیده شاید می گفته: طرف بیکاره! یعنی چی؟ ول کن این مسخره بازی رو، برادر من و هزار تا نقد و سرزنش دیگر.
اما به نظر من درصدی از لحظاتی که یه آدم عاشق داره تجربه می کنه لحظات آها
(Aha moment)

هستند. لحظاتی که به چیزهائی در مورد زندگی، دوست داشتن، زیبائی های دنیا، نمایش درصدی از خلاقیت درونی و ... می شه پی برد و به قول شما "چیزهایی رو از خودتون می بینید که تا حالا ندیدید!!! حرف هایی را می شنوید که قبلا مفاهیمی بودند در ذهنتون و حالا از زبونی بیرون میاد که شما محو جمالش می شید و می دونید که این کلمات و جملات رو یکبار و قبلا شنیدید".
و چقدر خوب بود که اینقدر مردم ما گرفتار و پر از نگرانی نبودند تا اونها هم می تونستند لحظاتی از روز رو به خودشون، اطرافیانشون و حتی اشیا و ... عمیق تر توجه کنند که اگر نگاهی، عمق نداشته باشه انوقت حتی دیدن "خدا" هم به روزمرگی منتهی می شود و ملال آور!

راستی که چقدر خوب که آدم تو زندگیش هدف داشته باشه، و چقدر خوب هست که اون هدف متعالی باشه که شاید وسیله تجارت باشه، درس و مشق دانشگاه باشه (اما هر وسیله ای نه)

نهایتا اینکه خواستم فیلم
AGORA
ببینم اما لینک راحتی برای دانلود پیدا نکردم.
آرزو می کنم سال نو برای شما و خوانندگان وبلاگ، سالی پر از آسایش و آرامش باشد.
best