همه ما تا حالا هدیه گرفتیم. هر هدیه ای صرفنظر از قیمت مادی ممکنه که دارای اهمیت تاریخی یا نمادین باشه. من این اواخر یه هدیه بزرگ دریافت کردم وقتی که این هدیه رو گرفتم انگار که دنیا رو به من داده بودند! از شادی توی پوستم نمی گنجیدم.
این هدیه از جانب پدر عزیزم بود. البته من از زمان بچگی تا حالا هدایای زیادی از پدرم دریافت کرده بودم اما این یکی یه چیز دیگه بود! شاید اگه همین الان بدون هیچ اطلاعاتی اون هدیه رو به کسی بدین .بی اعتنا اون رو به یک گوشه ای پرتاب کنه و بگه این چیه؟ اما این هدیه برای من یه دنیا ارزش داشت. چون می دونستم این هدیه به حدی بزرگه که پدرم درباره اون هیچ وقت با کسی صحبت نمی کرد و افراد خیلی کمی از بزرگی این شی کوچولو اطلاع داشتند. اما این شی کوچولو برنجی چی هست؟
بهترین هدیه دنیا
یه گل سینه از جنس فلز برنج( مفرغ) که به رنگ پرچم فلسطین رنگ آمیزی شده و بر روی اون کلمه درشت" فتح" و تلفظ انگلیسی اون زیرش حک شده.... پدرم تعریف می کردند ...:" سال 1358 یعنی اوایل انقلاب یاسر عرفات رهبر جنبش فلسطینی فتح برای دیدار از ایران اومده بودند و پس از دیدار با آیت الله طالقانی و سایر رهبران انقلاب به اهواز می آیند و برای مردم اهواز سخنرانی می کنند. این سخنرانی توی استادیوم ورزشی اهوازبرگزارمی شه.بعد از اون مرحوم یاسر عرفات برای ایراد یک سخنرانی هم به دانشگاه جندی شاپور( شهید چمران فعلی ) تشریف می برند. چون اون موقع دانشگاه جندی شاپور از مراکز اصلی گروه های مبارز مسلمان از قبیل المنصورون بود و افرادی مثل وزیر دفاع سابق ( دریادار شمخانی) و دبیر مجمع تشخیص فعلی( محسن رضایی) از سران این گروه ها بودند و صد البته این گروه ها دوره های آموزشی خودشون رو پیش از انقلاب در فلسطین و زیر نظر گروه فتح به رهبری یاسر عرفات دیده بودند. به همین دلیل اهواز و دانشگاه جندی شاپور برای سخنرانی مرحوم عرفات انتخاب شد."
اون روزها من تازه به دنیا اومده بودم و مادرم و خواهر بزرگترم که اون موقع 5 سالش بوده به همرا پدرم به دانشگاه می روند و چون اون موقع پدرم مدرس دانشگاه بودند به همرا خانواده در ردیف اول جای می گیرند.( من اون موقع منزل مادربزرگم بودم) هوا هم خیلی گرم بوده با اینکه دی ماه بوده! و همین مسئله باعث می شه تا در حین سخنرانی عرفات خواهرم به شدت تشنه بشه و تقاضای آب کنه...عرفات هم که در حال سخنرانی بوده در همین لحظه متوجه خواهرم می شه و با خنده از محافظ فلسطینیش می خواد که قمقمه آبش رو به خواهرم بده... تویه همین اثنا خواهرم یک نفس همه آب قمقمه رو سر می کشه و عرفات با دیدن این صحنه در حین سخنرانی به خنده می افته... همین مسئله باعث می شه همه متوجه ردیف اول بشن...بعد از سخنرانی وقتی پدرم میرند که قمقمه رو پس بدهند ابو عمار( یاسر عرفات) با خنده دستی به سر خواهرم می کشند و گل سینه خودشون رو از سینه باز می کنند و اون رو کف دست پدرم می گذارند . و می روند..... این گل سینه برای پدرم همیشه در حکم یه گنج بزرگ بود و وقتی پدرم من رو لایق این هدیه دونست و اون رو به من هدیه دادند منم خدا رو شکر کردم...من عرفات رو خیلی تحسین می کنم ..مبارزی که 55 سال از عمر 75 سالش رو در راه آرمانش صرف کرد و روزی مشتی سایه نشین از خدا بی خبر اون رو به " سازش" متهم می کردند که البته در برابر وجود آفتاب گونه این رادمرد تاریخ فلسطین ذوب شدند ...یادم میاد سال 78 من دانشجو بودم و بعد از معاهده غزه اریحا که همون عده سایه نشین عرفات رو به سازش متهم می کردند اسراییل به قصد ترور عرفات رام الله رو اشغال کرد و عرفات در داخل دفتر کارش تنها با 32 نفر از محافظانش وصائب عریقات و ابومازن ( محمود عباس) 115 روز مقاومت کردند و 22 نفر از محافظان عرفات در خلال این 115 روز درون دفتر کار یاسر عرفات به شهادت رسیدند و همون جا به خاک سپرده شدند ...اون روزها همه رسانه ها اخبار مقاومت عرفات در دفتر کارش رو تیتر اول می زدند ...و وقتی شیمون پرز که اون موقع وزیردفاع اسراییل بود اعلام کرد که عقب نشینی ما از رام الله تنها با دیدن جسد عرفات ممکن خواهد بود ... همون هایی که تا حالا عرفات رو به سازش متهم می کردند و نوچه های اونها مثل حماس و جهاد اسلامی خفه شده بودند و توی هفت تا سوراخ قایم شده بودند... یادم میاد اسراییل هر روز اعلام می کرد که عرفات به قتل رسیده .. ووقتی سازمان ملل درخواست چند ساعت آتش بس کرد قرار شد یک عده خبرنگار برای کسب خبر از داخل سنگر یاسر عرفات به داخل اون برند...من اخبار رو تعقیب می کردم ..یادمه تویه خوابگاه یه عکس از عرفات داشتم و هر روز باهاش حرف می زدم ..تا روزی که اکثر خبرگزاری ها خبر از کشته شدن عرفات دادند..من تنها چیزی که تونستم بگم این بود:
دیگه آفتاب چشماتو نمی سوزونه... دیگه کابوس محبت نمی بینی......دیگه بیدار نمی شی با نگرونی....که بخوای بری یا که بمونی....
دیگه تقریبا همه داشتند مطمئن می شدند که عرفات شهید شده که خبر سی ان ان همه رو به وجد آورد: مصاحبه با یاسر عرفات درون سنگر محل کارش!
خبرنگار سی ان ان نوشته بود که ما پس از عبور از حلقه محاصره سربازان اسراییلی وارد ورودی سنگر عرفات شدیم یک سنگر بتونی قدیمی که جز با نیروی ایمان و مقاومت فلسطینی ها امکان حفظش وجود نداشت... خونها و پوکه هایی که همه جا ریخته بود و تنها در فاصله 20 متری سربازان اسراییلی که با انواع سلاح در صدد کشتن ابو عمار بودند – یاسر محمد عرفات با یک قبضه کلاشینکف بر روی صندلی اتاقش نشسته بود در حالیکه تمام میز تحریرش در اثر اصابت گلوله سوراخ سوراخ شده بودو وقتی که از او پرسیدیم آیا می توانید با این شرایط سخت تاب بیاورید؟ در حالیکه آب و غذای شما تقریبا به پایان رسیده و مهمات کمی هم برای شما مانده؟ و ابو عمار با قدرت پاسخ داد: در گذشته با شرایط سخت تر از این هم جنگیده ام امروز تنها 5 کیلو بیسکویت داریم و چند لیتر آب در حالیکه در نبرد آبادی ثور بدون آب و غذا جنگیدیم ...من با شرایط سخت تر ازاین هم جنگیده ام من 72 سال است که زندگی کرده ام دیگر چیزی از خدا نمی خواهم اما جگرم برای این جوانانی که بدنهایشان را سپر گلوله های دشمن می کنند آتش گرفته ...به حمدالله شکست متجاوزین نزدیک است....ووقتی از او پرسیدیم از مردن هراسی نداری؟ اسلحه اش را در دستش فشردو محکم جواب داد : شما با برادرتان یاسر عرفات صحبت می کنید! مرگ برای ما عزت است!..... الله اکبر!
چند روز بعد با فشار بین المللی و با قیام مردم رام الله در حالیکه کفن پوش حلقه محاصره دفتر عرفات را می شکستند ابو عمار با غرور تمام در حالیکه پیکر شهدا را تشییع می کرد پا به کلیسای ظهور گذاشت و برای مردم رام الله سخنرانی کرد.
.....
اگر روزنامه های آن موقع را داشته باشید می بینید که خالد مشعل و اسمعیل هنیه .... سایر رهبران حماس آن موقع به سوریه گریخته بودند .......و یک سال و نیم قبل وقتی بر علیه فتح شورش کردند و دفاتر فتح را در غزه اشغال کردند در حالی که تصاویر عرفات را پاره می کردند و مانند اراذل و اوباش به این رادمرد شهید توهین می کردند.... با خودم گفتم از کوزه همان برون تراود که در اوست... تو اول بگو با کیان دوستی ...پس آنگه بگویم که تو کیستی؟
No comments:
Post a Comment