Sunday, January 31, 2010

پاسخ یه پرسشی در رایطه با نیما و عالیه



سلام
این چند وقته به شدت درگیر سفر هستم و نمی تونستم زیاد به وبلاگم برسم .الان هم از یک کافی مت در یکی از شهرستانها دارم این پست رو ارسال می کنم. می خواستم به سئوال یکی از خوانندگان وبلاگ پاسخ بدم که در رابه با نامه نیما به عالیه همسرش پرسیده بود.
راستش من نمی دونم عالیه  چطور همسری بوده اما می دونم که نامه واقعی هستش و آموزنده. کفایت کرد؟

Sunday, January 24, 2010

نماد های کودکی من...یادش به خیر









 
http://marshal-modern.ir/Archive/11062.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11063.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11064.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11065.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11068.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11071.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11076.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11074.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11073.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11079.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11080.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11081.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11082.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11083.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11086.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11088.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11091.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11092.aspx
 
http://marshal-modern..ir/Archive/11093.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11094.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11089.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11090.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11095.aspx
 
http://marshal-modern..ir/Archive/11096.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11097.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11098.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11099.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11100.aspx
 
http://marshal-modern..ir/Archive/11101.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11102.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11103.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11104.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11105.aspx
 
http://marshal-modern..ir/Archive/11070.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11072.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11075.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11077.aspx
 
http://marshal-modern..ir/Archive/11087.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11085.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11084.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11078.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11067.aspx
 
http://marshal-modern..ir/Archive/11066.aspx
 
http://marshal-modern.ir/Archive/11069.aspx





Friday, January 15, 2010

سخنان بزرگان



يک فيلسوف تابحال هرگز يک روحاني را نکشته است،
در حاليکه روحانيون فلاسفه زيادي را کشته اند....
"دنيس ديروت"


وقتي که مردم بيشتر آگاه مي شوند،
کمتر به روحاني و بيشتر به معلم توجه مي کنند.
"رابرت گرين اينگر سول"



دين بهترين وسيله
براي ساکت نگه داشتن عوام است.
"ناپلئون بناپارت"



وقتي مروجين مذهبي به سرزمين ما آمدند،
در دست شان کتاب مقدس داشتند و ما در دست زمين هايمان را داشتيم.
پنجاه سال بعد،
ما در دست کتاب هاي مقدس داشتيم و آنها در دست زمين هاي ما را داشتند.
" جومو کيانتا"



مذهب
تنها براي بردگي انسان ها خلق شده است.
"ناپلئون"



روحانى نسبت به برهنگى و رابطه طبيعى دو جنس حساسيت دارد،
اما از کنار فقر و فلاکت مى گذرد.
"سوزان ارتس"



کشيش ها مى گويند که آنها به مردم بخشيدن و خيريه را مى آموزند.
اين طبيعى است.
چون آنها خود از پول صدقه مردم زندگى مى کنند.
همه گداها مى آموزند که مردم بايد به آنها پول بدهند.
"رابرت گرين اينگر سول"



قسمت هايى از انجيل را که من نمى فهمم ناراحتم نمى کنند،
قسمت هايى از آن را که مى فهمم معذبم مى کنند.
"مارک تواين"



به من بگو قبل از تولد کجا بوده اي
تا به تو بگويم پس از مرگ کجا خواهي رفت.
"نيچه"



مذهب مردم را متقاعد كرده كه : مردي نامرئي در آسمانها زندگي مي كند
كه تمام رفتارهاي تو را زير نظر دارد، لحظه به لحظه آن را.
و اين مرد نامرئي ليستي دارد از تمام كارهايي كه تو نبايد آنها را انجام دهي،
و اگر يكي از اين كارها را انجام دهي،
او تو را به جايي مي فرستد كه پر از آتش و دود و سوختن
و شكنجه شدن و ناراحتي است و بايد تا ابد در آنجا زندگي كني،
رنج بكشي، بسوزي و فرياد و ناله كني
... ولي او تو را دوست دارد !
" جورج كارلين"



يكي از بزرگترين تراژدي هاي بشريت اين است كه
اخلاقيات بوسيله دين دزديده شده است.
" آرتور سي كلارك"



مذهب ،
آه خلق ستمديده است،
قلب دنياي بي قلب و روح شرايط بي روح.
مذهب افيون توده هاست .
"كارل ماركس"



آنجا كه علم پايان مي يابد،
مذهب آغاز ميگردد .
" بنجامين ديزرائيلي"



دين،
افساري است که به گردن تان مي اندازند،
تا خوب سواري دهيد،
و هرگز پياده نمي شوند،
باشد که رستگار شويد...
"کائوچيو"



اولين روحاني جهان
اولين شيادي بود
که به اولين ابله رسيد.
"ولتر"

شعری زیبا از خانم هیلا صدیقی

هوا بارانی است و فصل پاییز 

گلوی آسمان از بغض لبریز

به سجده آمده ابری که انگار

شده از داغ تابستانه سرریز

هوای مدرسه بوی الفبا

صدای زنگ اول محکم و تیز

جزای خنده های بی مجوز

و شادی و تفریحات ناچیز

برای نوجوانی های ما بود

فرود خشم و تهمت های یک ریز

رسیده اول مهر و درونم

پر است از لحظه های خاطر انگیز

کلاس درس خالی مانده از تو

من و گل های پژمرده سر میز

هوا پاییزی و بارانی ام من

درون خشم خود زندانی ام من

چه فردای خوشی را خواب دیدیم

تمام نقشه ها بر آب دیدیم

چه دورانی چه رویای عبوری

چه جستن ها به دنبال ظهوری

من و تو نصر بی پرواز بودیم

اسیر پنجه های باز بودیم

همان بازی که با تیغ سر انگشت

به پیش چشم های من تو را کشت

تمام آرزوها را فنا کرد

دو دست دوستیمان را جدا کرد

تو جام شوکران را سر کشیدی

به ناگه از کنارم پر کشیدی

به دانه دانه اشک مادرانه!!

به آن اندیشه های جاودانه!!

به قطره قطره خون عشق سوگند

به سوز سینه های مانده در بند

دلم صد پاره شد بر خاک افتاد

به قلبم از غمت صد چاک افتاد

بگو! آن جا که رفتی شاد هستی؟

در آن سوی حیات آزاد هستی؟

هوای نوجوانی در سرت هست؟

هنوزم عشق میهن در سرت هست؟

بگو! آن جا که رفتی هرزه ای نیست؟

تبر ؛ تقدیر سرو و سبزه ای نیست؟

کسی دزد شعورت نیست آنجا؟

تجاوز به حقوقت نیست آنجا؟

خبر از گورهای بی نشان هست؟

صدای زجه های مادران هست؟

بخوان همدرد من هم نثر و همراه

بخوان شعر مرا با حسرت و آه

دوباره اول مهر است و پاییز

گلوی آسمان از بغض لبریز

من و میزی که خالی مانده از تو

و گل هایی که پژمرده سر میز...


Saturday, January 09, 2010

جرم گیتار- اتانازی

جرم گیتار- اتانازی
شب اسرار زیاد داره ... فرصت خوبیه برای فکر کردن...دقیق شدن ... مواخذه
خود و.... منم از این فرصت خوب استفاده می کنم شب ها پیاده روی های
طولانی انجام می دم که معمولا 4 ساعت یا بیشتر طول می کشه... شاید هر شب
به اندازه نصف طول تهران رو هر شب میرم و بر می گردم و چه چیزها که نمی
بینم .... همه در سکوت و سیاهی شب صحنه های تلخ و شیرین... بی معنی و پر
هیاهو یا نغز و ساکت....چیزی که می خوام براتون بگم از یه شب سرد در
زمستان امسال شروع شد که من ساعت 11 شب قدم زنان می رفتم که در کنار
خیابون صحنه عجیبی رو دیدم ... خیلی تکان خوردم.... شاید شما هم بودید
منقلب می شدین... از دور کنار دیوار سر یک کوچه تاریک شعله های آتیش
زبونه می کشید و من سایه یه پسرجوون با مو های بلند که پشت سرش بسته بود
با ریش های بلند و یک پالتوی بلند که روی زمین جلوی آتیش نشسته بود... و
متفکرانه به این شعله ها نگاه می کرد در حالیکه دست راستشو مشت کرده و
بود مشتشو زیر چونه اش گذاشته بودو آرنجش رو روی زانوی راستش گذاشته بود
من نزدیک تر شدم یه دفعه یکه خوردم.... شعله ها از گیتارش بود.... کنار
دیوار گیتارش رو به آتیش کشیده بود و داشت به این رقص شعله ها نگاه می
کرد...
رقص شعله های یک گیتار .... راستی اگه یک گیتار نتونه با صدا ؛ رقص و
طرب بیاره شاید بتونه تمام تلاششو تا دم مرگ بکنه تا شعله های سوزنده اش
رو به رقص بیاره... رقصی که هیچ کس نتونه جلوش رو بگیره رقص بی صدا زیبا
و دل انگیز ..گرم و سرمست..... شایدم این گیتار باید نغمه ای ساز می کرده
تا دلی رام بشه و نتونسته !!! شاید این گیتار دلی رو شکسته که در محکمه
شبانه محکوم به سوختن شده باشه.... شاید گیتاری که اجازه خوندن نداشته
تقاضای مرگ کرده ...شاید یک اتانازی بوده ...!! و هزار و یک شاید... شاید
هزار و یک داستان هزار و یک شب....و اون شب شاید شب هزار و یکمش بوده...
من اون شب دوربینم باهام نبود تا عکسی از این صحنه بگیرم به یادگار... وه
که چه یادگار تلخی می شد رقص شعله های یک گیتار معصوم ... راستی گیتار
معصومه؟ شایدم خاطر اون گیتار غمگین بوده و شده مصداق: کی شعر تر انگیزد
خاطر که حزین باشد؟
الانم که دارم می نویسم یاد اون شعر معروف افتادم که:
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون اشکی که بر جانی فتاد
شعله تا سرگرم کار خویش شد
هر نی ای شمع مزار خویش شد
نی به آتش گفت: کاین آشوب چیست؟
مر تورا زین سوختن, مطلوب چیست؟
گفت آتش: بی سبب نفروختم
دعوی بی معنیت را سوختم
زان که می گفتی : نی ام ! با سرو و عود
همچنان در بند خود بودی که بود!
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است
سوخت چون اشکی که بر جانم فتاد........