گرگها خوب بدانند در این ایل غریب ......گر پدر مرد،تفنگ پدری هست هنوز .. گرچه مردان قبیله همگی کشته شدند .....توی گهوارۀ چوبی پسری هست هنوز.... آب اگر نیست نترسید که در قافله ما .... دل دریایی و چشمان تری هست هنوز ..........تو مپندار که مردان خدا کشته شدند...... یا که مردان قبیله؛ هدف دشنه شدند.......ما نه از مرگ بترسیم... نه از شمر و یزید........چون که از جانب حق باد کرامات وزید.........پسر کوچک گهوارۀ چوبی برخاست......پرچم کاوۀ آهنگر ما ،دین خداست ........پرچم سبز پدر ، شیر خدا ، در کف او ........همه مردان خدا ، پشت سرش ، در صف او .
No comments:
Post a Comment