Wednesday, November 19, 2008

کلمه خدا

سلام
امروز یه خورده زودتر بیدار شدم (هم واقعی و هم استعاره ای) و تصمیم گرفتم زود تند سریع بیام بشینم پای سیستم و اگه بشه جواب سئوال دوستان رو بدم چون دیگه داشت حوصله اشون سر می رفت ..اما نمی خوام جواب رو به صورت معمول بگم که مثلا این جواب سئوال متئور هستش یا جواب سئوال بهنوش یا ... همین جوری می خوام نظراتم رو بنویسم و صد البته پاسخ مرتبط با اون سئوال ها هم درش مستتر هستش.من این دفعه می خوام درباره ارتباط صحبت کنم و ظرافت های اون . همه ما و حتی ناشنوایان وقتی می خواهیم با دیگران ارتباط برقرار کنیم از کلمات استفاده می کنیم. به نظر من کلمه چیزی نیست به جز چند هجا که مفهومی رو در ذهن شنونده متبادر می کنه. از جمع مفاهیم ذهنی به ازای هر کلمه معنای خاصی استنتاج میشه...پس یک نکته همین الان روشن شد این که ممکنه دو نفر از یک کلمه برداشت دقیقا یکسانی نداشته باشند برای مثال فرض کنید دو نفر یکی دارای کور رنگی( اصلا این اصطلاح رو قبول ندارم) ویکی با چشم نرمال ( این یکی رو که دیگه اصلا قبول ندارم) جلوی اسمان بگذاریم و بگوییم این آسمان چه رنگی است؟ هر دو میگن : آبی! ما هم می گیم به به...چه وحدت آرای جالبی! اما اگه راهی بود تا می تونستیم سیگنال اعصاب بینایی اونها رو با یک سیگنال مرجع خیالی مقایسه کنیم می دیدیم که یکی به سیگنال آبی مرجع لغت آبی رو اتلاق کرده و دیگری به سیگنال سبز مرجع این لغت رو داده و شاید شخص دیگری به سیگنال قرمز مرجع این لغت رو اتلاق کنه... اما چون همیشه این اشتباه ( هم تشخیص و هم تناظر حس با کلمه) رخ داده به نظر ناظر بیرونی همه چیز درسته و وحدت رویه وجود داره اما ممکنه یکی از این دو از رنگ آسمان که به زعم هر دو آبی خوانده می شود لذت ببرد و دیگری لذت نبرد. حال این پرسش مطرح می شود که واقعا رنگ آسمان لذت بخش است یا خیر؟ اینجا هم باید گفت ( مثل نظریه نسبیت اینشتین) تا ناظر که باشد؟
همانطور که قبلا گفتم هیچ قانونی در جهان به صورتی که ما به آن قانون می گوییم وجود ندارد.ما هر برداشت لذت بخشی را از محیط که توانسته ایم در قالب کلمات محصور کنیم با لفظ " قانون "آنرا خطاب کرده ایم .غافل از اینکه شاید برای دیگران لذت بخش نباشد.در مورد آموزه های دینی هم به نظر من روال بر همین هستش به اندازه تمام آدم های جهان دین اسلام وجود داره و به همین اندازه دین مسیح یا یهود. چون حس ها و نگرش ها و تلقی آدم ها از کلمات متفاوته و ما نمی تونیم خالص و ناب بگیم معنای این کلمه دقیقا چیه؟؟؟؟؟
اما حدودی شاید؟من برای این حرف خودم از قرآن مثال میارم... ( چون به اعتقاد من شما هرگاه می خواهید با کسی بحث کنید بایستی از همان ابزار مباحثه استفاده کنید که طرف مقابل بهره می جوید وگرنه به نتیجه قابل قبول نخواهید رسید)در قرآن همه جا دروغ نکوهش شده است اما می بینیم که یوسف نبی برای نگه داشتن بنیامین نزد خودش به دروغ متوسل می شود آن هم دروغی از نوع وحشتناک که تهمت دزدی است. حال این پرسش مطرح می شود که آیا یک پیامبر ابراهیمی اید باید با یک رویکرد ماکیاولیستی با جهان برخورد نماید ( که هدف وسیله را توجیه می کند) یا خیر؟
یا اصلا این رویه در آموزه های دینی ما و آموزه های الهی وجود دارد؟ که برای انتفاع از شرایط به دروغ متوسل شویم؟ اگر چنین است آیا همه دروغگو ها که برای انتفاع دروغ می گویند مجرمند یا از اتهام مبرا؟
آیا معنای دروغ در قرآن چیزی است سوای آنچه به ما آموخته اند یا تقسیر معنای دروغ برای هرکس در هر موقعیت متفاوت است؟ مثال دیگر: شیر یعنی چه؟ من منظورم شیر باغ وحش یا شیر آب ظرفشویی نیستش من منظورم شیر خوراکی هستش.... ما به چه چیزی شیر می گوییم؟ و به چه چیزی شیر نمی گوییم؟ تعریف:؟
؟" ماده ای ( مایعی) که در شرایط آزمایشگاهی مایع بوده و از سلولهای چربی لیپید و آنزیم های خاص و کلسیم و... تشکیل شده باشد و حتما از پستان پستانداران تراوش شده باشد"؟
تعریف خدا از شیر: مایعی که از بین سرگین و گوشت و خون از بدن پستانداران به بیرون تراوش می کند.
بسیار خوب ؛ حالا بیاییم این رو به صورت این مفهوم پیچیده شده در کلمات بپذیریم و بگوییم که شیر صرفا همینه و چیز دیگه ای نیست. یعنی منظور و مراد از این کلمه بی کم و بیش باید همین باشه و لا غیر...یعنی اگه ما اون مواد تشکیل دهنده شیر رو توی آزمایشگاه روی هم بریزیم بهش شیر نمی گن!!!؟
پس اگه توی قران داریم که در بهشت رودهای جاری از شیر هست یعنی در سر منشا اون رود فرشتگان تعداد زیادی گاو یا هر حیوون دیگه ای رو بستند و دارند شیر می دوشند و میریزند توی رودخونه...در این صورت خداوند برای تحقق وعده به گاو نیازمند شده است چه در غیر این صورت آنچه که در رود بهشتی خواهد بود شیر نیست واین خلاف وعده است...تازه عین این مطلب در باره کلمه رود و کلمه عسل و شراب هم وجود دارد...حالا نگاه کنید که برداشت از یک آیه به ظاهر ساده که از کودکی درباره آن با ما صحبت کرده اند چقدر متفاوت می شود...حالا به من بگویید برداشت از کلمه کفار- قتل - جهاد - و... به چه صورت خواهد بود؟
آیا همین کلمات به ظاهر ساده دارای معانی بسیار پیچیده نیستند؟ که از یکی پیامبر رحمت می سازد و از دیگری اسامه بن لادن؟
شاید به قول یکی از دوستان که درباره
redundancy
در قران پرسیده بودند ما برداشت های خودمون رو به خداوند نسبت دادیم و منجر به عدم تطابق اون ها با هم شدیم؟
شاید به همین دلیل در قرآن گفته شده است:
یا ایها الذین آمنو آمنوا! ای کسانی که ایمان آورده اید ؛ ایمان بیاورید. چون این نوع ایمانها ایمان نیست
ما معمولا با دوبرداشت از کلمه روبرو هستیم:
برداشت اول: کلمه مولود وجود بشر است و خداوند با آن با ما صحبت کرده است در این صورت به تعداد آدم های روی زمین بایستی معنا ذیل هر لغت در لغتنامه ها وجود داشته باشد.
برداشت دوم: کلمه یک معنای عمیق در کائنات دارد و همه ما روزی با هم در کائنات بوده ایم و در حضور خدا این کلمات را آموخته ایم سپس به روی زمین آمده ایم و برخی پدیده های زمینی را به صورت ناقص با آن کلمات نامیده ایم. مثلا نوشیدنی بسیار لذت بخشی بوده است که ما آنجا به آن شراب می گفتیم و در این جا به مایع الکلیک ناشی از تخمیر انگور شراب اتلاق کرده ایم و مفاهیم قاطی شده اند. به هر حال با این وصف منظور از کلمات قتل -جهاد و ... هم مشمول همین تناظر زمینی شده و از رسیدن به معنای واحد مورد اجماع باز خواهند ماند چرا که در اجرای هر یک ممکن است حقی پایمال شود . در اینجاست که به قول قران: فتلقی آدم من ربه کلمات!!! آدم از پروردگارش کلمات را آموخت... پس تفسیر هر کلمه از کلمات خدا نیازمند راهنمایی الهی و اجرا توسط فرستاده آموزش دیده از سوی خداست... و چنین نیست که هر ننه قمری بیاید و بخواهد مجری فرامین الهی شود یا خود را مفسر کلام وحی ..نایب آقا و...ولی نمی دونم چی چی... قرار بگیرد بلکه به قول حافظ: نه هرکه چهره بر افروخت دلبری داند....؟
اما تنها یک کلام وجود دارد که چه در بهشت و چه در دوزخ وچه در آسمان و چه در زمین همواره یک معنا یک حس یک عظمت ویک تجلی دارد: و آن " مهربانی" است که به نظر من خود خداست... و همیشه در ما حس خوبی را ایجاد می کند هیچ کس نمی داند وقتی مورد مهربانی واقع می شود یا مهربانی می کند این لذت به کجای جسمش وارد می شود آیا لذت را در چشمش می جوید و حس می کند یا سرش یا قلبش یا مغزش یا دستش یا پا یا کلیه اش؟ لذت را حس می کند اما نمی تواند توصیفش کند که این به نظرم همان تعریف ذات اقدس الوهی است که تجلی واقعی آن در زمین تنها در یک کلمه خلاصه می شود:
مادر
مادر دوستت دارم
همه مادران- مادرانی که بهشت زیر پا های آنان است همه و همه تجلی کلمه الله هستند آنچنان که عیسی ( ع) می گفت به من کتاب داده شده که جز خدا را نپرستم و به مادر خود احترام کنم.
راست گفت خداوند بلند مرتبه بزرگ.
با من موافقید؟

3 comments:

Anonymous said...

سلام
ممنون از اینکه وقت گذاشتی و جواب دادی. در جواب حرفات چیزایی به ذهنم می رسید که باید سر فرصت بنویسم، چون راستش الان سرم خیلی درد می کنه. امروز عصر یه امتحان بدقلق داشتم. که طبق معمول همیشه بدون توجه به نگرانیای ما آدما برگزار شد ورفت ... راستی منم یه وبلاگ دارم. خیلی جدیده البته، ولی خوشحال میشم شما رو اونجا ملاقات کنم.
http://bfooladpoor.blogspot.com

Anonymous said...

Salam
merC ke vaght gozashTd. Shoma 2rost hamun javaB ro dadid ke har aghle salimi be ye hamchin soalaT mide. Vali rastesh be nazare man shaiad ye kam halate TOJIH dar in javab vojud dashte bashe(shoma behtar az man midunid ke divare tojih kheili bolande) bale mishe az har matni BARDASHT haie mokhtalef kard,vali in ravesh tojih kardan,Bshtar vase man mese paak kardane surate mas’alast,belakhare ketaB ke baraye hedayat ensan dar hezaran saal umade bayad betune be toure sarih va shafaf harfesho bezane(be dur az iham). Agar khoda hamun mehrbanie pas eslam chie? Magar nemishe mosalmun nabud vali mehrban bud?
Ye nokteie Dge inke manzuram az “redundancy” hampushani va tekrare mataleb(masalan dastane hazrate musa) dar jahaie mokhtalef bud,va dar avaz nadide gereftane kheili masaele kheili mohemtare dige.(albatte shaiad begid ma chemidunim ke chi moheme chi nist?!)
Dar zemn ba 2 paragraphe akhare postetun be sheddat movafegham, maadar mazhare mehrbani va zibaEye mahze,kheili sakht mishe ke adam betune hessesh ro nesbat be maadar tosif kone.merC az yadavaritun. Felan bye ;)

Anonymous said...

سلام
امروز با خودم گفتم بیام یه بار دیگه این پست را بخونم و ببینم چی می خواستم راجع بش بنویسم. مسلما چیزی که الان می نویسم همونی نیست که بار اول که خوندم به ذهنم رسید، ولی به هر حال...
اگه چیزایی که نوشتی را مثل قطعه های پازل کنار هم بذارم، مثلا راجع به کلمه شیر، با توجه به تعریف خدا از اون؛ یعنی مایعی که از بین سرگین و گوشت و خون از بدن پستانداران به بیرون تراوش می کند؛ پس حتما نیاز به موجود پستانداری هست که این ماده را تولید کنه، و به طبعش خداوند برای تحقق وعده خودش در بهشت، نیازمند مخلوق خودش میشه، که این با کمال مطلق الهی همخونی نداره. پس یا برداشت ما از تعاریف خدا از بهشت اشتباهه و یا معنی کلمه شیر را در کلام خدا اشتباه فهمیدیم. ولی آیا میشه گفت ترجمه لغوی قران اشتباه هست و ما برای درک اعجاز و مفاهیم اون باید حتما به تفسیر فرستاده برحق خداوند تکیه کنیم. پس کسی که سطح سواد و دانش بالایی برای درک این مفاهیم و تفسیرها نداشته باشه آیا باید از آموزه های کتاب آسمانیش بی بهره بمونه؟ و یا من و شما که 1400 سال بعد از آخرین فرستادگان آموزش دیده خداوند زندگی می کنیم، و دسترسی به ایشون نداریم تکلیفمون چی هست؟ مگه یکی از موارد اعجاز قرآن همین تازه بودن و جامع بودنش برای تمام زمانها نیست. من نمی تونم و نباید تنها به تفاسیر گذشته اون اکتفا کنم، بلکه باید بهره خودم رو ازش ببرم، اگه نه این کتاب مال من نیست. پس آیا می شه گفت چون هر آدمی از هر کلمه برداشت شخصیشو داره، پس نباید قرآن رو خوند، نباید کتابی نوشت، نباید قانونی وضع کرد، نباید هیچ درسی خوند، هیچ چیزی کشف کرد، یا هیچ بحثی انجام داد. چون با توجه به حرفای تو تمام این مطالب بیهودست و هیچ وقت نمی تونه به یه نتیجه جامع و مشترک رسید، یا لااقل برداشت من اینه. البته من منظورتو از این قسمت نفهمیدم که نوشتی؛ "همانطور که قبلا گفتم هیچ قانونی در جهان به صورتی که ما به آن قانون می گوییم وجود ندارد.ما هر برداشت لذت بخشی را از محیط که توانسته ایم در قالب کلمات محصور کنیم با لفظ " قانون "آنرا خطاب کرده ایم .غافل از اینکه شاید برای دیگران لذت بخش نباشد". تا جایی که یادم میاد قوانین معمولا لذت بخش نیستن، فقط قانون هستن، که یا وجود دارن و محدودیتهایی ایجاد می کنن، یا باید اونا را به کاربگیری..
یه مطلب دیگه راجع به رنگ آسمون و اتلاق مشابه دوتا آدم با برداشت های متفاوت از رنگ اون؛ یعنی اتلاق رنگ آبی به رنگ آبی مطلق یا سبز مطلق یا... شاید علتش فقط این باشه که ما قبل از اینکه حتی آسمون را به درستی دیده باشیم و حس کرده باشیم شنیدیم که رنگش آبی هستش. وقتی این قسمتو خوندم یاد یکی از انشاهای بچگیم افتادم، سوم راهنمایی فکر کنم. همون شبی که پی کتابای صمد رفتم پیداش کردم. اول خواستم تو یه کامنت جدا برات بنویسم، که فقط خودت بخونیش، چون اصلا ارزش نگارشی نداره، زاییده یه نگاه بدبینانه نوجوونی به دنیاست و شاید حتی هیچ ربطی هم به موضوع نداشته باشه. فقط یهو به ذهنم رسید. بعد تصمیم گرفتم تو وبلاگ خودم بنویسمش...
راجع به کلمه مهربانی هم، به نظر من کلمات دیگه ای هم هستن که همچین حالتی دارن، مثلا زیبایی... هیچ کس نمی تونه دقیقا توصیف کنه که وقتی یه منظره زیبایی می بینه، چه لذتی بش دست میده، یا این لذت به کجای جسمش وارد میشه، درست نمیگم؟
ممنون از اینکه ادامه بحث را رها نکردی. هرچند این نوع مباحثه زیاد جالب نیست و نمیشه درست و کامل نظرات را بیان کرد، به خاطر فواصل زمانی و... ولی به هر صورت تونوع خودش خوبه. امیدوارم هرچند دیر ولی جواب این سوالها را هم بدی. موفق باشی.