Saturday, November 01, 2008

گریزی به سریالهای فارسی

1.پوشش ایرانی :

در خانه ایرانی مردها با کت و شلوار هستندو و پسرنوجوان خانواده هم با شلوارو کاپشن جین میخوابد وزن ها با یک روسری یک شال روی آن ویک تل زیر روسری و یک پیراهن و یک جلیقه روی آن رفت و آمد میکنند و البته معمولا با همین لباس بر روی صندلی به خواب میروند و این تازه ویژگی خانواده هایی است که در سریال ایرانی مذهبی نیستند و از نبود معنویات رنج میبرند وگرنه در خانواده های مذهبی زنها علاوه بر پوشش گفته شده یک چادر هم دور خودشان میپیچند و این تازه در شرایطی است که فقط زن و شوهر در خانه هستند .

در ایران هیچ مردی در کنار زن خود یا همزمان با زن خود نمی خوابد معمولا دو حالت پیش میآید :

یا مرد دیر میآید و زن غذا را آماده کرده ولی مرد میل ندارد و میرود تا بخوابد

.یا مرد در حال خواندن روزنامه است و زن در این حالت خسته است و میرود تا بخوابد

در کل در ایران انسان ها همیشه خسته هستند

2.خانواده های ایرانی به تنظیم خانواده اهمیت میدهند و به ندرت بیش از دو فرزند دارند (این همه جوان احتمالا از کره ماه به ایران آمده اند) تازه نصف انها هم بچه دار نمی شوند و این یکی از معضلات مهم در ایران است که در اکثر موارد منجر به این پیام بهداشتی میشود که انسانها میتوانند بچه ای را از پرورشگاه آورده و از این طریق به بهشت بروند

3.خانواده های ایرانی از نظر وضعیت مالی به دو دسته تقسیم میشوند:

دسته اول خانواده های فقیر هستند که روابط افراد خانواده بسیار خوب است از همه جای خانه صدای آواز بلبل به گوش میرسد خانه انها معمولا قدیمی است و دست کم 2000 متر و معمولا در بهترین نقطه تهران( اما شما نباید گول خانه آنها را بخورید چون آنها به نان شب هم محتاجن) همچنین پدری زحمتکش وجود دارد که به آن آقاجون گفته میشود آقاجون در خانه معمولا در حال وضو گرفتن لب حوض است (مگر در مواقعی که از هوش رفته است )چون اقاجون ها از یه بیماری صعب العلاج رنج میبرند که همه را نگران کرده است .اما همسر اقاجون یعنی عزیز جون مدام در حال انجام کارهای خانه است و مرتب یه دستمال دستش گرقته و آنرا به درو دیوار میمالد مگر در حالتی که عزیز جون غش کرده یا در حال آوردن چایی است (در ایران انسانها در اوغات فراغت چایی می خورند)اما دختر خانواده با آقاجون خیلی صمیمی است دختری مذهبی است که همیشه در حال رفتن به دانشگاه است وپسر خانواده هم همان دهقان فداکار سابق است که همیشه به دیگران کمک میکند و در همه حال مشغول فداکاری است اگر کسی احیانا تصادف کند او را به بیمارستان میرساندو اگر کسی خلافی را انجام دهد او به عهده میگیرد و در زمان فراغت برای عبادت به مسجد میرود( مگر در حالتی در حال آوردن چایی برای اقاجون است )مهمترین دیالوگ دختر خانواده هم اقاجون است که با انواع صداها بنا به حس صحنه بیان میشود البته مواردی هم دختر اقاجون عاشق میشود که در این حالت شاهد یازی تاثیر گذار و زیر پوستی هستیم که با جمع کردن لبو لو چه و بر گشتن ناگهانی به سمت دوربین و یا گرفتن یک سیب و مالیدن به سر و کله همراه است(سیب نماد عشق است)



اعضای این خانواده معمولا رضا حسین علی و دخترها فاطمه و زهرا هستند .و ما از این خانواده نتیجه میگیریم که انسانهای فقیر خیلی خوشبختند

دسته دوم خانواده ثروتمند هستند پدر خانواده یعنی مهندس بیرون مشغول کار است و ووقتی بر میگردد خسته است و میرود که بخوابد و در این حالت به بجه ها اهمییتی نمی دهد به هیچ عنوان مهندس نباید ریش داشته باش (حداکثر سبیل ) و نماز هم نمی خواند(بر خلاف آقاجون) دختر این خانواده در همه حال مشغول بغض است و همیشه یاس فلسفی دارد(در اثر کمبود معنویات) از دین و ایمان درست حسابی هم برخودار نیست (بر خلاف دختر اقاجون) و در اوقات بیکاری به یاد پسر اقاجون اینا به گریه و زاری میپردازد و مشغول فرصتی است که زحمات او را جبران کند.

و پسر خانواده که اسم او معمولا بهروز روزبه بهزاد و........هر نوع اسم اصیل ایرانی است خلاف بزرگی را انجام داده است یا معتاد شده یا اکس زده و یا با موتور کسی را زیر کرده که این ها همگی در اثر کم توجهی پدر خانواده است و معمولا چند دوست هم دارد که از نسل بازیگران قدیمی یعنی گربه نره مرحوم و مرحوم روبای مکار هستند اسامی انها هم کامبیز آرش کوروش یا داریوش است و موهاشون را از پشت میبندند و معمولا چند کیلو ژل هم بر روی سر خود حمل میکنند و همیشه پسر مهندس را گول میزنند و به قول معروف خفن هستند اما همسر مهندس هم زن بی ایمانی است که در اوقات فراغت برای آینده نگران میشود و خیلی تجمل گرا است و نمی داند که اسراف از بزرگترین گناهان است( در قسمت آخر میفهمد که مهم صفا و صمیمیت است)و هر موقع مهندس را میبیند این وظیفه را داردکه به او بگوید همه چیز که پول نیست و مهندس هم دردیالوگی تاثیرگذار معمولا میگوید آیا مگر من چه یرای شما کم گذاشته ام؟(این دیالوگ تقریبا حدود هزارو پانصد و دو بار تکرار میشود) این خانواده در یک اپارتمان لوکس زندگی میکنند اما چون پول خیلی بد است انها همیشه در حال رنج هستند و به دلیل پول زیاد همگی عصبی هستندو خودشون را به در و دیوار میزنند و ما متوجه میشویم که مرتب آنها در حال دور شدن از هم هستند(بر خلاف اقاجون ایتا که هی به هم نزدیک میشوند)زن مهندس غذا را همیشه از بیرون سفارش میدهد اما همه بیرون غذا خورده اندوما نتیجه میگیریم ادم های ثروتمند خیلی بدبختند و دین وایمان ندارند .



4.در سریال ایرانی مردی نجیب و با کمالات وجود دارد که البته حتما ریش دارد مدتی را در جبهه های حق علیه باطل بوده است و احتمالا چند ترکش هم در نقاط حساس دارد که هیچ کس نمی داند (در قسمت اخر همه میفهمند ) در اوقات بیکاری حافظ میخواند و در سایر موارد مشغول راز و نیاز است به هیچ عنوان مستقیم حتی کج هم به هیج موجود ماده ای در عمرش نگاه نکرده است او هم اکثر اوقات یک عزیز جون دارد که تنها مشکلش این است که عروس گلش را پیدا کند(همیشه هم با دختر اقاجون مخالف است اما در قسمت آخر موافقت میکند و دلیل موافقت و مخالفت حتی در قسمت آخر هم معلوم نمی شود) نام مرد با کمالات هم علی حسین رضا و یا محمد است فرد مذکور در قلب دختر اقاجون است و این دو یکی ازصدها پسر و دختری هستند که در قلب هم هستند در واقع در یک سریال ایرانی به ازای هر دختر حتما یک پسر وجود دارد که در ابتدای سریال در قلب هم میروند و تا آخر هم بیرون نمی آیند حتی اگر زنی بیوه هم درسریال باشد حتما میتوانید در مقابل آن مردی همسر مرده را پیدا کنید و عنصر تعلیق و دلهره و گره افکنی در این جاست , تماشاگر باید حدس بزند آیا کدام دختر در قلب کدام پسر است یا بالعکس که همین موضوع بسیار مهم بیش از پیش بر پیچیدگی اثر می افزاید اصولا چیزی به نام حرکت دوربین هم معنی ندارد دوربین ثابت است و بازیگران که به ندرت حرکت میکنند هر چند دقیقه یکبار یکی از جملات گهربار خود را میگویند و از چلوی دوربین رد میشوند و احتمالا اگر عوامل صحنه هم حضور نداشته باشند اتفاق خاصی نمی افتد و موسیقی تاثیر گذار فیلم هم در بین دیالوگ ها به راهپیمایی روی اعصاب تماشاگر میپردازد(همانند موزیک انتظار تلفن) و هر چند دقیقه یکبار بدون دلیل خاصی نواخته میشود لوکیشن سریال هم خانه مهندس و خانه اقاجون است و به ندرت تغییر میکند



5.همه افراد در سریال ایرانی فیلسوف هستند جملات نیچه و مارکس و سارتر به راحتی توسط اقاجون عزیزجون و حتی بقال و قصاب محله بیان میشود همچنین هیچ محدودیت سنی برای علاقه مندان برای یازی در نقش ها و کاراکترهای مختلف وجود ندارد مثلا انسان میتواند 33 سال داشته باشد باشد و در نقش یه پسر دبیرستانی ظاهر شود (فقط بایستی انسان چشمانی زاغ داشته باشد)و همچنین میتواند 18 ساله باشد و با دو تا تار موی سفید مصنوعی که استثناعا از روسری بیرون زده است در نقش عزیز جون ظاهر شود ,.

.6. اما قسمت اخر مهمترین قسمت است در این قسمت همه متحول میشوند پسر مهندس در اغوش مهندش اشک میریزد دختر مهندس که خودش در قلب پسر اقاجون است دیگه بغض نمی کند و برای عبادت به امام زاده میرود اقاجون که همه جوایش کرده بودند شفا پیدا میکند مهندس میفهمد که پول بد است و دوست های خلاف کار پسر مهندس هم به جزای اعمال خود میرسند و در اغوش پدران خود متحول میشوند و شروع به کمک به نیازمندان میکنند و دختر اقاجون هم به پسر نجیب فیلم بله میگوید (در این حالت دختر میگوید هر چی اقاچونم اینا بگه) و داستان با هفت یا هشت تا عروسی پایان میابد

نکته مهم این است که به هیج وجه نباید در این سریال ها به دنبال دلیل برای یک اتقاق باشیم وچیزی به نام منطق روایی اصلا وجود خارجی نداردهمین که اینقدر پیام های بهداشتی داده میشود همین که ما میفهمیم که انسان باید به نیازمندان کمک کند و پول خوشبختی نمی آورد و اینکه دوست های نا باب خیلی بد هستند و پدر و مادر ها باید مراقب باشند تا بچه هایشان معتاد نشوند به نظر کافی است زیرا که اصولا چیزی به نام شعور تماشاگر(اگر وجود داشته باشد) از طرف کارگردان به رسمیت شناخته نمی شود

No comments: