Monday, August 25, 2008

مجمع الجزایر گولاگ



ماه مرداد یادآور مرگ کس دیگه ای هم بود : الکساندر سولژنیتسین! نمی دونم اونو می شناسین یا نه اما من با این نویسنده روس از طریق یکی از دوستام آشنا شدم که خودش روس بودو بخش هایی از کتاب معروف این نویسنده مشهور روسیه رو برای من می خوند و به فارسی ترجمه می کرد

( یاد ساشا پروریژسکی بخیر)



الکساندر سولژنتسین یکی از نویسنده های منتقد نظام شوروی سوسیالیستی بود که بر خلاف سایر نویسندگان منتقد دولت شوروی پشتوانه خارجی نداشت ...نمی دونم از نویسنده های منتقد کسی یادتون میاد یا نه اما اگه یادتون باشه اشخاصی مثل آندره ساخاروف که از منتقدین شوروی بودند از پشتیبانی بلوک غرب برخوردار بودند و حتی اگه به زندان می افتادند این زندان و تبعید زیاد بهشون بد نمی گذشت ...اما سولژنتسین کسی نبود که برای اصلاح مملکتش بخواد بره زیر بیرق یکی دیگه اون سالهایی که خفقان شدیدی توی روسیه حاکم بود سولژنتسین و همکارانش اقدام به تحقیق در باره اردوگاه های کار اجباری در سیبری کردند که اون موقع جزو فوق سری ترین مسائل شوروی سابق بود...البته با مشکلات زیادی از طرف کا گ ب روبرو شدند اما با چنان درایتی خطر ماموران کا گ ب رو رد کردند که باید توی تاریخ بنویسند و در این مجال امکان شرح و بسطش نیست چون باید یه کتاب جداگانه نوشت.اما بعد از فرو پاشی نظام شوروی افرادی مثل اون فرصت بیان نظریه هاشون رو پیدا کردند و بر خلاف آرای ایستای مرحوم ساخاروف جامعه روسیه بیشتر و بیشتر عظمت سولژنتسین رو درک کردند ...با بهبود اوضاع روسیه و قدرت گرفتن روسیه با مدیریت ولادیمیر پوتین سولژنتسین و پوتین به تمجید از همدیگر پرداختند و به گونه ای سولژنتسین تجسم باورهای خودش رو در وجود پوتین جوان می دید . پوتین هم از وجود چنین تئوریسینی به خوبی استفاده کرد. این مسئله برای غرب کمی گران بود چون انتظار داشتند که مثل خیلی از منتقدان قدیمی منتقد شوروی که زمانی تحت الحمایه غرب بودند و گاهی از پوتین هم انتقاد می کردند - سولژنتسین هم از پوتین انتقاد کنه که اون به این مسائل بی توجه بود به همین خاطر دنیای غرب سولژنتسین رو در بایکوت خبری قرار دادند تا روزی که درگذشت.اما چرا دنیای غرب چنین کرد....غربیها و البته آدمهای فرصت طلب در زندگی از این ضرب المثل ماکیاولیستی تبعیت می کنند که :"دشمن دشمنم دوست من است"آدمهایی که می دانند چه چیزی در زندگی می خواهند از این شعار پیروی نمی کنند...چون می دانند که چه چیزی را می خواهند ..اما آدمهایی که نمیدانند چه می خواهند و تنها می دانند که چه نمی خواهند(به تفاوت این دو دسته خوب توجه کنید)از آن ضرب المثل تبعیت می کنند. ماحصل این شد که آرمانهای روسیه کبیر سولژنتسین در عمل پوتین محقق شد...آرمانهایی که او در موقعی که جوانتر بود در کتاب " مجمع الجزایر گولاگ" به تصویر کشیده بود......نمی دانم می دانید یا خیر...اردوگاه های کار اجباری روسها در سیبری به " گولاگ" مشهور بود و سولژنتسین دیکتاتوری شوروی را به مجموعه جزایری تشبیه می کرد که کلا یک اردو گاه کار اجباری " گولاگ " بودند... و به جای اتحادجماهیر شوروی سوسیالیستی از لغت خود ساخته " مجمع الجزایر گولاگ" استفاده کرد...امروزه هم صداهای انتقادی در روسیه به گوش می رسد اما ماهیت آنها با گذشته فرق کرده امروزه مردم روسیه از سیاست های تیم پوتین- مدودوف حمایت می کنند اما نداهایی مثل مخالفت های گری کاسپاروف به گوش می رسد قهرمان شطرنجی که مورد حمایت غرب است و سعی به تغییر سیاست کرملین دارد. من عاشق واریانت های بازی شطرنج کاسپاروف هستم به خصوص سیاست های قلعه رفتن اورا در بازی شطرنج می ستایم اما سیاست های کرملین رفتن اورا دوست ندارم ...شما هم شطرنج بازی می کنید؟

3 comments:

Unknown said...

سولژنيستين مرد بزرگي بود. نوشته هاش بسيار آموزنده اس

Anonymous said...

سلام من هم از اينكه كاسپاروف يه روز بره كرملين خوشم نمياد

Anonymous said...

آدرس وبلاگم رو ويرايش كنيد لطفا