Tuesday, October 24, 2006

گاهی وقتها

گاهی وقتها دلت میگیره و احساس می کنی بد جوری تنها هستی نه از این بابت که کسی دور و برت نیست نه! واقعاٌ هم دور وبرت شلوغه اما وقتی با هات هم نوا می شن می بینی صورت هایی هستنددکه جان یا همون خمیر مایه آدمیت در وجودشان نیست پر شده اند از " تهی" واقعاٌ دردناکه اینجاست که دوست داری کنج عزلت خانه کنی و کمتر کسی رو ببینی وقتی نگاه می کنی می بینی که هویت نیک بودن و لذت بردن از " وجود" تبدیل به عقده گشایی ها می شود , وقتی می بینی کسی از اطرافیانت از کسی دیگه از اطرافیانت باج می گیره و اون هم به سراغ تو میاد تا باج خودشو بگیره حالت به هم می خوره و دوست داری یه کنجی بری تا از دست همشون راحت باشی ! این جاست که خودتو لعنت می کنی که ای کاش هیچ وقت به اعتقاداتت عمل نمی کردی تا قاطی " عوام " نشی! ! موضوع بیشاز حد ساده و مسخره است !دختر قشنگی رودرنظر بگیر که همه زیباییشو تحسین می کنن و بهش تمایل دارن دست روزگار میبردش توی یه قبیله آفریقایی که معیار زیبایی توی اونجا لب و لوچه آویزون وبوی گند دادن و ..... باشه بعد ازون دختر بخوان که یا مثل اونا لبو لوچه اش رو آویزون کنه یا اینکه بهش سرکوفت زشتی بزنن! وقتی چشم دلت به این حقیقت روشن شد که زیبایی چیه! دیگه نمی گی زیبایی نسبیه! اون وقته که می گی زیبایی مطلقه!و وقتی فهمیدی که همه مخالفت هستن اون وقته که جبهه می گیری اخمو می شی نمی تونی تحملشون کنی ! به عبارت دیگه نمی خوای عوامزده باشی! اینکه میگم عوامزده درست یه بیماری مثل سنزدگی یا آفت زدگیه اون وقته که "آدم " با همه آدم بودنش مثل حیوون می شه ! بعضی وقتها نمی تونم حضور آدمهای عوامزده رو تحمل کنم ! احساس می کنم اونا میخوان از اینکه من رو بین خودشون راه دادن از من باج بگیرن ولی افسوس! نه من اهل باج دادن هستم و نه تمایلی به حضور در جمع اونا دارم ! من به ماهیت وجود احترام میگذارم اما این به اون معنا نیست که هر وجودی رو تحسین کنم! من قسم خوردم که مطابق آیین نامه زندگی خودم رفتار کنم و اونو به خاطر آیین نامه های متعدد تغییر ندم ! برام مثل روز روشنه که مثل صائقه جلو خواهم رفت ولی اینم بگم که صائقه سوزنده است غرش داره و همین اونو زیبا می کنه!
بگفت احوال مابرق جهان است دمی پیدا ودیگر دم نهان است.

No comments: