Friday, December 16, 2011

راه من


من زنده بودم ...اما...انگار مرده بودم.... از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم.....
باری جنون ما بود ..این راه بی نهایت....... بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم....
اما نشد میسر ..یکبار یا که بیشتر در آینه ببینم ...تصویر ناب خویشم....از بس که پیش رفتم
از دیده ها برفتم...از یادها برفتم... بی مایگان دربند در سرزمین نابم.... در قلب مهربانم...
من را برون فکندند تا جای خود بیابند ...وانگه به طعنه گفتند :......جایی روا نباشد در سرزمین این قوم .
..زیرا که رفته ای تو از یادهای این قوم......من بودم و حوادث....با رنج های حادث....در جاده های تردید
....تردید از اینکه دارم قلبی برای این قوم ....یا سرزمینی در بند؟

علی صانعی ....25/آذر/1390

1 comment:

m said...

salam,

sheretoon hesse khaki be man dad.
ye hesse gham v ghorbat.

ye hesse dard o ranj.
vaghti ye adame movafaghi intori minevise, adam kheili bishtar hasrate gozashteye Iran (ghabl az hamleye aarab) ro mikhore. Khodaye maaaaaaaan :(
best