Sunday, August 31, 2008

سلام به متئور

دوست ناشناس اما بسیار عزیزی که خودش رو با شناسه متئور معرفی کرده بود لطف کرده بود و کامنت زیبایی در بخش نظریات وبلاگ گذاشته بود که برای من از جهات بسیار زیادی مورد توجه بود: اول اینکه به رغم سن کم ایشون که از نوشته هاشون می شد فهمید که خیلی جوونتر از من هستند اما معلوم بود که جوان با معلومات و پر مطالعه ای هستند به همین دلیل و به خاطر احترام به سئوالات ایشون تصمیم گرفتم که نظر خودم رو درباره سئوالات ایشون بگم.
جواب به سئوال اول ایشون:
ببین دوست من حرف تمامی کتاب های آسمانی اینه که عقل خودتون رو دست کسی ندین وسعی کنید راه خودتون رو با عقل و منطق پیدا کنید هیچ کس حق نداره ادعای برتری بر معانی وحی رو داشته باشه حتی خود پیامبران...مگر نبود که خدا در قرآن به حضرت محمد می گوید به مردم بگو که من هم بشری هستم مثل شما؟ مگر نمی گوید که برتری بر سایر انسانها نداری؟قل انا بشر مثلکم..... و ...انما انت مذکر لیس علیهم به مصیطر
ببین دوست من نظر من در ارتباط با این موضوع خیلی روشنه قران کتابیه که می گه راه اینه که برین فکر کنید ..نمی گه مثل من فکر کنید یا کسی رو معرفی نمی کنه که عقلتون رو بدین دستش. اما خوب به یه عده حق بده که از خریت مردم سو استفاده کنند و خودشون رو رابط بین مردم و خدا معرفی کنند یا به نام تفسیر وحی و قرآن و تحت هزار عنوان دیگه بیان و از آب گل آلود ماهی بگیرند.این ناشی از حماقت های خود ماست که عقلمون رو برای تبیین مایحتاج زندگی و ارتباط خصوصیمون با خدا دست دیگران می دیم نه اینکه خدا همچین چیزی خواسته باشه... خدا می گه من شما را برای تفکر آفریدم
بله خداوند از همه ما هایی که آیات خدا را کفران کردیم انتقام خواهد گرفت ...ولی این آیات چیا هستند؟ اولیش عقل خودمونه...کسی که عقلش رو بده دست یکی دیگه...به هر عنوان... مستحق باز خواست هستش.و چه کسی بهتر از خدا...خدایی که بزرگه(عزی) و از همه شایسته تر هست برای قضاوت( ذو انتقام).اما آیات این خدا به حدی زیاده که به قول خودش اگه تمام درختان قلم بشن و تمام دریا ها جوهر بشند دریا ها تمام می شوند ولی آیات خدا تمام نمی شند...حالا ما که همشون رو نمی شناسیم ..به نظر شما امکان داره که برای چیزی که نمی دونیم عذاب بشیم؟ نه ...مهمترین چیز در دنیا که مقدس ترین چیز هم هست همان عقل هستش...بله خدا می گه برای مقابله با دشمنانتون مجهز بشین...اما مهمترین دشمن انسانها را معرفی کرده و اون جهل و شیطان هستش...اگه شما گشتین و در یک جای قران تعریف عدو رو جز برای شیطان پیدا کردین به من بگین تا بدونم...در قران می گوید همانا شیطان برای شما دشمن آشکار است که پدرتان را از بهشت بیرون راند...هرجا حرف جنگ بین انسانها پیش می آید خدا دستور به آرامش و صلح داده....و اذ طائفتان من المومنیین اقتتلوا فاصلحوا بین اخویکم.... اینو هم بخونین و در نظر بگیرین....شاید باورتون نشه اما در قران میی فرماید ان الاعراب اشد فی الکفر...به درستی که اعراب کافرترین مردم هستند. ایا قرانی که از پیش اعراب آمده اگر حق نبود به خود پرچمدارانش می تاخت... از نظر من قران حق است اما حقی که توسط انسانهای شیطان صفت برای برتری جویی و سلطه بر سایر انسانها به ابزار تبدیل شده دقیقا مثل همان آیه ..واعدولهم ما استطعتم من قوه.
اما درباره نظر شما: اینکه عرایض بنده رو تنها به انسانیت تعبیر می کنید... جانا تو سخن از دل ما می گویی! کل فرمایشات الهی در تورات و انجیل و قرآن همینه که "آدم" باشین...انسانیت چیست و چرا باید انسان باشیم...هر دینی داشته باشی ولی انسان نباشی به هیچ دردی نمی خوره و کافی است انسان باشی تا همه دین ها را داشته باشی...مگر نخوانده اید که پدر بزرگوار حضرت علی ع هیچ گاه به دین اسلام مشرف نشد و تنها موحد و پیرو دین حضرت ابراهیم باقی ماند...برای محمد ص زحمات بسیار کشید و همواره هم مورد احترام مسلمین و کفار هم بود... آیا او بر خطا بود؟ قطعا خیر ...خداوند خود می فرمای معیار پاکی وایمان این است که خدا را قبول داشته باشی و روز جزا را باور داشته باشی...مهمترین و پاک ترین وظایف این است که عبادتگاهی برای بقیه بسازی و شرطش را خدا همین گذاشته: انما یعمر مساجد الله من یومن بالله و الیوم الاخر...نگفته ایرانی باشه عرب باشه عجم باشه شیعه باشه سنی باشه... گفته خوب باشه...چون کسی که خدا را حاضر بدونه و روز جزا رو باور داشته باشه غیر ممکنه که به دیگران ستم کنه و رفتار غیر انسانی داشته باشه.
من یا هر کس دیگه ای که تلقی از خداوند داره می دونه که هیچ کس دیگه ای به غیر از خدا حق حاکمیت بر مردم رو نداره...در قرآن داریم: لا حکم الا لله... حکومت تنها مخصوص خداست.
اما به قول حضرت علی که در جنگ نهروان با متعصبین خوارج جنگید و فرمود " سخن حقیست که ازآن تقاضای باطل دارند" هر کسی به نام دین بر مردم حکومت کند با هر دینی زرتشت مسیح یا اسلام مجبور به حذف دگراندیشان است و این در هیچ یک ازآموزه های الهی نیست...به قول علی ع از حکومت دین تمنای باطلی در دل آنهاست که منجر به حذف دیگران می شود.
درباره سئوال سوم شما: زمانی بود که مردم برای برقراری تماس تلفنی به مراکز کاریر تلفن مراجعه می کردند و مدتها در صف می ایستادند تا بتونن تلفن کنند اونم به واسطه اپراتور....اما با پیشرفت مخابرات الان توی جیب همه یه دونه تلفن هست...اگه روزی وزیر مخابرات بگه ما دیگه اجازه تاسیس کاریر جدید نمی دیم و همه کاریر ها رو جمع می کنیم باید گفت که عصر تلفن به پایان رسیده؟
اینکه محمد ص ختم رسل بود شکی درش نیست چون مردم رو به سطحی از شعور رسوند که دیگه خودشون و عقلشون پیامبران خود باشند تا ابد...اما این به مذاق عده ای خوش نمی آید چون دکانها را تخته می کند به همین خاطر می گویند اگر شما می خواهید به خدا برسین باید از طریق یک واسطه باشد این مسئله از زمان قرون وسطی باب بود که تا ابد هم ادامه خواهد داشت.این منو شماییم که باید معنای واقعی ختم رسل یعنی ختم ارتباط خدا با بندگان از طریق واسطه را بفهمیم ..ختم رسل یعنی ارتباط بی واسطه بندگان با خدای خود.مسیر سعادت از عقل می گذرد...کلما حکم به العقل حکم به شرع

Saturday, August 30, 2008

شايد شما هم سئوال كنيد

يك نامه الكترونيكي از يكي از آشناها دريافت كرده بودم كه حيفم اومد متن اون نامه و پاسخ من به اون نامه رو براي همه نگذارم شايد سئوال همه ما باشه:؟

اول متن نامه:؟

سلام

روز وروزگارانتان خوش باد

چند روز گذشته من یه تجربه جدید پشت سر گذاشتم. تو یه کنفرانس بین المللی شرکت داشتم و با شخصیتهای جالبی آشنا شدم. یکی از تا ثیرگذارترین مقاله هایی که ارائه شد، عنوانش مسیر پارادوکس بود. پروفسور آنوین. خیلی جالب حرف می زد. با یه فضاسازی فوق العاده و مطالب خیلی بدیهی ادعایی رو اثبات کردکه اصول خیلی فکرای ما آدما رو زیر سوال می برد. بعد اون سخنرانی مدتی حس می کردم رو ابرا راه میرم. بعضی حرفاش شباهت زیادی به کابوسهای ذهن آشفته من داشت. یه روز که دفتر یادداشتمو ورق می زدم یه جمله دیدم ، تعریف جنابعالی از موجود زنده ؛ " موجود وقتی زنده است که قوانین احتمال را به هم زند..." با خودم گفتم اگه این تعریف درست باشه، سخنرانی استیو آنوین از خیلی موجودات زنده ، زنده تره. با توجه به حرفای ایشون، اطلاعات ما راجع به همین لحظه ای که الان گذشت ، اطلاعات واقعی و قابل استنادی نیست ، چون متعلق به دنیای گذشته است. دیشب وقتی بعد 10 روز میلمو چک کردم، یه ایمیل ازت دیدم. یاد وبلاگت افتادم. بعد از مدتها بش سر زدم. تسلیت و خبر فوت توش موج میزد (جالب اینکه این کنفرانس با بزرگداشت بزرگترین شخصیت معاصر کیفیت همراه بود، پرفسور جوران؛ که سال قبل خودش حضور داشت و امسال یاد و خاطراتش...) ولی خواستم بگم با توجه به صحبتهای آنوین آدمهایی که فوت می کنن، چون متعلق به دنیای گذشته ان ، نباید یادآوریشون باعث ناراحتی بشه. وقتی خوب به ایده هاش دقت می کنی یه کم می ترسی، نمی دونم اگه یه آدم عادی ، نه با توان فکری آنوین، واقعا این ایده را باور داشته باشه ، می تونه به اصول اخلاقی خاصی پایبند بمونه وآدم سالمی باشه یا نه. یا این ایده با بحث پرستش خدا سازگار هست یا نه؟

راستش توی وبلاگت جمله هایی بود که نشون دهنده یه اعتقاد خاص به وجود خدا بود. دوست داشتم بپرسم چطور. یعنی چی باعث همچین اطمینانی میشه. من هیچ وقت نتونستم مثل آدمای دیگه به وجود خدا باور داشته باشم. گه گداری توی زندگی آدم واقعا به وجودهمچین نیرویی احتیاج پیدا می کنه، ولی من توی این موقعیت ها هم به سختی می تونم حتی تو وجود خودم اون نیرو، یا به قول خودت روح خدا رو تشخیص بدم. یعنی هیچ توجیه قابل قبولی براش پیدا نمی کنم. این سوالو من از خیلی آدما دوست دارم بپرسم، ولی با اکثرشون واقعا نمی دونم چطور میشه در این مورد صحبت کرد. در مورد شما این مشکل وجود نداره، چون توی صحبت کردن آدم راحتی هستی. ولی اگه دلت خواست می تونی جواب ندی، چون منوتوی گذشته می شناختی و الان همچین چیزی واقعیت نداره. مثل اینکه شاگرد خوبی واسه آنوین بودم، نه؟؟!!

شب به خیر



اينم جواب من:


سلام

خوبي؟

خيلي خيلي خوشحالم كردي از اينكه اين بحث رو پيش كشيدي.... نمي دونم متوجه يك نكته توي نگارش وبلاگم شدي يا نه آخر هر مطلب غير خبري كه مي نويسم با يك سئوال جمله رو تمام مي كنم...مثلا: شما هم شطرنج بازي مي كنيد؟

مي دوني چرا اين روش نگارش رو انتخاب كردم؟

علتش همون تجربه جديد شماست.... سئوال باعث مي شه دانش و اطلاعات گذشته به يك تكاپو در زمان حال منجر بشه... علماي تحقيق مي گن هر پژوهشي با يك سئوال شروع مي شه و با چندين سئوال ختم مي شه ...با يك زندگي شروع مي شه و با چند زندگي ختم مي شه...اين همون رازي هستش كه دانشمندان رو جوان نگه مي داره... همون چيزي است كه اون جناب پروفسور براي شما تعريف كرده اطلاعات چنانچه متعلق به گذشته باشه از دست رفته است...اما اين چه ربطي به خدا داره؟

اول يك موضوعي رو روشن كنم: اعتقادات ما مردم جهان از دو نقطه مختلف منشا مي گيره: از جانب خودمون و از جانب خدا...متاسفانه اون قطعه اي كه از جانب خدا اومده به شدت توسط غبار بشري پوشيده شده و به اعتقاد من اين همون چيزيه كه ازش بنام تحريف دين ياد ميشه...حالا بيا بررسي كنيم قبل از اديان آسماني ما چي بوديم و الان چي هستيم...اين دوتا رو از هم تفريق كنيم تا بفهميم اصل آموزه هاي الهي چي هستد...

قبل از آموزه هاي الهي:

بشر به چند خدايي اعتقاد داشت:

خداي بزرگ يا اصلي موجودي عصبي مزاج- به شدت كينه اي- حسود -عقده اي- هوس باز -كهنه وروبه پير شدن بود

نمي مرد اما با عث مرگ و نيستي مي شد...يك سري فرزند داشت كه از هوسراني اون با ماده هاي آفريده خودش به وجود مي آمدند و اون ها هم با هوسراني با موجودات مادي ديگه صفات زشت و زيباي ديگه اي رو به وجود مي آوردند كه بعضي وقت ها موجودات ديگه مي تونستند از فرمانشون شونه خالي كنند.

حاضر شدن در پيشگاه چنين خدايي توام بود با ياس و نكبت

اسم هاي گوناگوني هم داشت:

ژوپيتر...آپولو....

بشر با همچين خدايي روبرو بود و پذيرفته بود كه محكومه...

اما آموزه هاي الهي كه اومدن ورق برگشت

خدا يكي بود....هر لحظه نو مي شد مهربان بود فقط مي توانست خلق كند و چون مهربان بود هيچ موجودي را نا بود نمي كرد ولو دشمنانش رو..انقدر عظيم بود كه چيزي نمي تونست در مقابلش تاب بياره.

نه از حسادت در وجودش خبري بود نه كينه نه هوسباز بود نه بچه داشت نه بچه كسي بود...اين خدا به آدمها نويد مي دادكه من كامل هستم و شما رو به گونه اي ساختم كه كامل بشين مثل خودم اونقدر نيكي رو دوست داشت كه مي گفت:

سه تا چيز رو داشته باشيد:

گفتار نيك- كردار نيك- پندار نيك

همه چيز در همين سه تا خلاصه مي شه.

خدا خودش رو شادي معرفي كرد چون زياد تر از هر چيز ديگه اي بود...اصلا غم يعني كمي هر چيز كمي باعث مي شه كه بخيل بشي غمگين بشي حريص بشي و اصلا هر چيز كمي به خاطر ترس از كم بودن و ترس از دست دادنش با عث مي شه كه ناراحت و غمگين بشي...

خدا اومد و گفت مرگي وجود نداره...پس غم هم نبايستي در فراق مردگان وجود داشته باشه.

اما ما به خاطر پيشينه گذشته اعتقادات بشري اومديم و لباس كهنگي رو تن خداي واقعي كرديم و يك خداي جديد ساختيم و دكانها و بازارها از اين اعتقادات بر پا كرديم كه حاصل داد و ستد با چنين خدايي جز غم و اندوه نبوديه نگاه به تقويم بنداز:

سالروز وفات...سالروز شهادت ...به روايتي....به اين روايت...به اون روايت

سري به كتب ادعيه خود ساخته بشر بزن....

ببين از اين دست جملات چقدر توش هست:

العن ( لعنت كن)- بكش - نبخش- مجازات كن- غم - اندوه--بعدش هم چنان تلقين به بشر كردند كه اگر مي خواهي به خدا برسي بايد مغموم و غم زده باشي گريه كني سيل اشك بريزي و....از اين جور مزخرفات

يكي از اسامي خدا شادي هستش



نخوانم يار را شادي كه از شادي گذشتست او

نخواهم صبر گرچه گهي هم كار مي آيد

مسلمانان مسلمانان مسلماني ز سر گيريد

كه كفر از شرم يار من مسلمان وار مي آيد

چطور ممكنه كسي بخواد به خدايي كه همش شادي هستش برسه و مدام اشك بريزه؟ بايد گفت اوني كه بهش برسي و اشك بريزي چيزي جز پليدي و پلشتي و شيطان نيست.

خداوند مثل يك چشمه جوشنده و نو نو است كه اگر كسي يك گام خيلي كوچك به سوي خدا برداره تمام وجودش اميد و شادي مي شه...مثل جادوگران فرعون كه وقتي معجزه موسي رو ديدند گفتند: ما به خدا ايمان آورديم آرزو داريم كه از خطاهاي ما در گذره و ما را ببخشه...ووقتي كه فرعون به اونها وعده انواع شادي ها رو داد اونها زير بار نرفتند و حاضر نشدند اون شادي بزرگ رو با شادي هاي كوچك عوض كنند.

يا خدا به موسي و هارون مي گه هر وقت ترسيديد و غمگين شديد بدونيد كه من با شما هستم...اين شادي را براي شما به ارمغان خواهد آورد و شاد خواهيد بود.

مگر ميشه كسي شاد باشه و حرف شادي آفرين نزنه... كسي كه شراب با خدا بودن رو بچشه مي دونه كه قطار دنيا به ته دره نميره مي دونه كه خدا از همه خطاها چشم پوشي مي كنه... مي دونه كه خدا مي گه كاري با گذشته نداشته باشين چشم هاتون رو به آينده بدوزين گذشته پيش روي شماست...اين ها رو من از خودم در نميارم: توي همون كتب آسمانيه كه بارها و بارها براي ما قل قل كردند اما با يك غبار از آموزهاي ژوپيتري.

مگر خدا نگفته:

كل يوم هو في شان؟=خدا هر لحظه تازه مي شود

انني معكما اسمع و اري؟=من با شما هستم مي بينم و مي شنوم

انني معكم= من با شما هستم

ليذهب عنكم الحزن= خدا مي خواهد كه شما غمگين نباشيد

ان امامكم عقبات= گذشته پيش روي شماست!

هو الذي جعل بينكم موده و رحمه= اوست خدايي كه بين شما دوستي مهرباني را قرار داده

والتفت الساق بالساق والي ربك يومئذ المساق=روزي كه بميريد و ساق هاي شما را بهم بچسبانند به آغوش پروردگارتان باز مي گرديد

يك نفر بياد و تمام انجيل و قران و تورات و زبور و اوستا و ...رو بياره و به من نشون بده كجا خداوند گفته گريه كنيد؟ كجا گفته غمگين باشيد؟ كجا گفته به بهانه هاي مذهبي بنشينيد و گريه كنيد؟

مگر خدا نگفته: ادخلوها بسلام آمنين؟

درون حريم امن خدا با سلام و شادي وارد شويد؟ مگر در حريم خدا غم پيدا مي شه؟

و لا تجعلوا ايمانكم دخل بينكم= ايمانتان را وسيله امرار معاش نكنيد

ببينيد چند نفر به بهانه نوحه خواني و مداحي و .... خودشان را منشا ايمان معرفي مي كنند و پول به جيب مي زنند؟ كجا اينها تعاليم الهي است ...؟

بياييم منصف باشيم...تفكرات الهي خالص با تفكرات ژوپيتري بسيار متفاوت هستند....اينجاست كه علي ع مي فرمايد روزگاري از اسلام جز پوستين وارونه اي بر جا نخواهد ماند...شما شاد هستين يا خير؟

Monday, August 25, 2008

مجمع الجزایر گولاگ



ماه مرداد یادآور مرگ کس دیگه ای هم بود : الکساندر سولژنیتسین! نمی دونم اونو می شناسین یا نه اما من با این نویسنده روس از طریق یکی از دوستام آشنا شدم که خودش روس بودو بخش هایی از کتاب معروف این نویسنده مشهور روسیه رو برای من می خوند و به فارسی ترجمه می کرد

( یاد ساشا پروریژسکی بخیر)



الکساندر سولژنتسین یکی از نویسنده های منتقد نظام شوروی سوسیالیستی بود که بر خلاف سایر نویسندگان منتقد دولت شوروی پشتوانه خارجی نداشت ...نمی دونم از نویسنده های منتقد کسی یادتون میاد یا نه اما اگه یادتون باشه اشخاصی مثل آندره ساخاروف که از منتقدین شوروی بودند از پشتیبانی بلوک غرب برخوردار بودند و حتی اگه به زندان می افتادند این زندان و تبعید زیاد بهشون بد نمی گذشت ...اما سولژنتسین کسی نبود که برای اصلاح مملکتش بخواد بره زیر بیرق یکی دیگه اون سالهایی که خفقان شدیدی توی روسیه حاکم بود سولژنتسین و همکارانش اقدام به تحقیق در باره اردوگاه های کار اجباری در سیبری کردند که اون موقع جزو فوق سری ترین مسائل شوروی سابق بود...البته با مشکلات زیادی از طرف کا گ ب روبرو شدند اما با چنان درایتی خطر ماموران کا گ ب رو رد کردند که باید توی تاریخ بنویسند و در این مجال امکان شرح و بسطش نیست چون باید یه کتاب جداگانه نوشت.اما بعد از فرو پاشی نظام شوروی افرادی مثل اون فرصت بیان نظریه هاشون رو پیدا کردند و بر خلاف آرای ایستای مرحوم ساخاروف جامعه روسیه بیشتر و بیشتر عظمت سولژنتسین رو درک کردند ...با بهبود اوضاع روسیه و قدرت گرفتن روسیه با مدیریت ولادیمیر پوتین سولژنتسین و پوتین به تمجید از همدیگر پرداختند و به گونه ای سولژنتسین تجسم باورهای خودش رو در وجود پوتین جوان می دید . پوتین هم از وجود چنین تئوریسینی به خوبی استفاده کرد. این مسئله برای غرب کمی گران بود چون انتظار داشتند که مثل خیلی از منتقدان قدیمی منتقد شوروی که زمانی تحت الحمایه غرب بودند و گاهی از پوتین هم انتقاد می کردند - سولژنتسین هم از پوتین انتقاد کنه که اون به این مسائل بی توجه بود به همین خاطر دنیای غرب سولژنتسین رو در بایکوت خبری قرار دادند تا روزی که درگذشت.اما چرا دنیای غرب چنین کرد....غربیها و البته آدمهای فرصت طلب در زندگی از این ضرب المثل ماکیاولیستی تبعیت می کنند که :"دشمن دشمنم دوست من است"آدمهایی که می دانند چه چیزی در زندگی می خواهند از این شعار پیروی نمی کنند...چون می دانند که چه چیزی را می خواهند ..اما آدمهایی که نمیدانند چه می خواهند و تنها می دانند که چه نمی خواهند(به تفاوت این دو دسته خوب توجه کنید)از آن ضرب المثل تبعیت می کنند. ماحصل این شد که آرمانهای روسیه کبیر سولژنتسین در عمل پوتین محقق شد...آرمانهایی که او در موقعی که جوانتر بود در کتاب " مجمع الجزایر گولاگ" به تصویر کشیده بود......نمی دانم می دانید یا خیر...اردوگاه های کار اجباری روسها در سیبری به " گولاگ" مشهور بود و سولژنتسین دیکتاتوری شوروی را به مجموعه جزایری تشبیه می کرد که کلا یک اردو گاه کار اجباری " گولاگ " بودند... و به جای اتحادجماهیر شوروی سوسیالیستی از لغت خود ساخته " مجمع الجزایر گولاگ" استفاده کرد...امروزه هم صداهای انتقادی در روسیه به گوش می رسد اما ماهیت آنها با گذشته فرق کرده امروزه مردم روسیه از سیاست های تیم پوتین- مدودوف حمایت می کنند اما نداهایی مثل مخالفت های گری کاسپاروف به گوش می رسد قهرمان شطرنجی که مورد حمایت غرب است و سعی به تغییر سیاست کرملین دارد. من عاشق واریانت های بازی شطرنج کاسپاروف هستم به خصوص سیاست های قلعه رفتن اورا در بازی شطرنج می ستایم اما سیاست های کرملین رفتن اورا دوست ندارم ...شما هم شطرنج بازی می کنید؟

تسلیت به فامیل

سلام
ببخشید که این چند وقت نبودم متاسفانه ماه مرداد ماه زیاد جالبی نبود چون از یک طرف زن داییم و از طرف دیگه زن عموم فوت کردند و کل فامیل ما از هر دو جناح بهم ریخت امیدوارم این غم و اندوه به زودی از فامیل ما دور بشه واین مصیبت رو به بازماندگان از جمله زحل و زهره و خشایار عزیز . همچنین پسر عموهای عزیزم اکبر و احمد و اصغر و دختر عموهام اعظم و اشرف تسلیت می گم امیدوارم غم آخرشون باشه.همه ما تویه برهه ای از زندگی طعم مرگ رو می چشیم ...البته سو تفاهم نشه این که می گم مرگ منظورم نابودی نیستش..بلکه گذر از یک حالت به حالت دیگه است و ما هیچ وقت فانی نیستیم چون روح خدا در وجود همه ما هست و روح خدا که فانی نیست. این اسامی مثل مرگ و ... عنوان هایی هستند که ما به این انتقال نسبت دادیم و در واقع یک بحث من درآوردیست وگرنه هیچ نابودی وجود نداره...بدا به حال اونهایی که طوری زندگی می کنند که انگار نابود می شند....موافقید؟