Tuesday, May 29, 2007

ژنتیک روحی

قبلا یه پست به اینگرید برگمن اختصاص داده بودم یادتونه؟

از همون پست های روز اول بود.این تیکه رو همین جا داشته باشین !
تویه مقاله خونده بودم آدمها از کسانی خوششون میاد که از نظر ژنتیکی بیشتر شبیهشون باشندیا از نظر اخلاقی بیشتر با هم تفاهم داشته باشند.از نظر علمی خیلی از رفتارهای ما هم به ژنتیکمون برمیگرده اینکه چطور فکر کنیم یا اینکه از چه چیزی خوشمون بیاد.گاهی اوقات می بینیم یا می شنویم که یه نفر که دوستش داریم حرفی میزنه که ما خوشمون میاد .توی دلمون میگیم : واسه همینه که دوستش دارم! اما یه دلیلش می تونه این باشه که خصایل ژنتیکی آدمها رو به هم شبیه میکنه وطبیعتا علائق و اعمال آدمهای شبیه به هم ( از نظر ژنتیکی) مثل هم دیگه است. قبلا قومیت های مختلف این مسئله رو به زبانهای مختلف بیان میکردند مثلاٌ ایرانیان باستان معتقد بودند بهره هوشی افرادی که اصطلاحا دارای پیشانی بلندی هستند از بقیه بیشتر هستش مثلا فردوسی در شاهنامه یا حکیم نظامی در مخزن الاسرار به این موضوع اشاره می کنند:
بالای سرش ز هوشمندی................می تافت ستاره بلندی
یا در قرآن درباره افراد گناهکار و بزهکار: تعرفهم به سیماهم.البته این به معنی نفی اختیار از ما نیست بلکه این به ما میگه که به لحاظ ژنتیکی علائق افراد جهتدار هستش . مثلا افرادی که چپ دست هستند دارای نیمکره مغزی سمت راست بزرگتری هستند و بالعکس! یا چون افراد راست دست بیشتر هستند و طبیعتا اکثر تسلیحات برای افراد راست دست ساخته می شوند و طبعا در نزاع ها افراد چپ دست امکان استفاده کمتری از تسلیحات متعارف دارند این رو بدان معنا بگیریم که افراد چپ دست افراد صلح طلب تری هستند ؟ که از بیخ نتیجه گیری نا معقولیه! اما قبول میکنیم که افراد راست دست در منطق و استدلال بسیار قوی تر از چپ دست ها هستند و چپ دست ها در هنر و موسیقی بسیار توانا تر از راست دست ها هستند.
حالا این همه چپ و راستش کردم که چی بگم؟ الان میگم! چند روز پیش یه مصاحبه از ایزابلا روسیلینی خوندم .



می دونین که ایزابلا روسیلینی دختر اینگرید برگمن ( هنرپیشه افسانه ای هالیوود) هستش و در باره علاقه مادرش به پدرش ونحوه آشنایی پدر ومادرش صحبت کرده بود. می دونین که اینگرید برگمن هنرپیشه سوئدی بود که در هالیوود بازی میکرد. و روسیلینی یک کارگردان بزرگ ایتالیایی بود.

ایزابلا روسیلینی نقل کرده بود که برگمن از آمریکا نامه ای برای روسیلینی مینویسه و تویه این نامه به روسیلینی میگه :
شما واقعاٌ کارگردان بزرگی هستید و کار کردن با شما قطعا برای من افتخار بزرگی است .هرگاه به یک هنرپیشه نیاز داشتین که به زبانهای سوئدی و نروژی تسلط داشته باشد و انگلیسی و فرانسه را به خوبی صحبت کند و وبه زبان ایتالیایی تنها یک کلمه بداند
(tiamo)
با من تماس بگیرید.

میدونین که
tiamo
یعنی چه؟ همون دوستت دارم خودمونه! جونور اینجوری از روسیلینی خواستگاری میکنه! روسیلینی هم میگه بععععععععله! بادا بادا مبارک بادا!...... ولی غرض از بیان این مطلب چیز دیگه ای بود من با خوندن این مصاحبه متوجه شدم که این روش ابراز علاقه کردن مورد علاقه افرادیه که از نظر ژنتیکی و رفتاری به هم شبیه هستند. من چند وقت قبل در صحبتی با یکی از دوستان گفته بودم من دوست دارم ابراز علاقه زن به همسر آینده اش از جنس کشف کردن ارزش های وجودی باشه! یعننی زنی آنقدر تیز هوش وآنقدر شجاع که بتونه میان تحسین و علائقش و شکستن هنجار های جاری پل بزنه! (حالا اگه این پست رو بخونه یادش میاد !)
من دیوونه هنجار شکنی هستم ! اون رو علامتی از شجاعت می دونم و خودم هم تبحر خاصی در این زمینه دارم .این مسئله خاص آدمهای خلاق هستش. البته به گفته روانشناس ها ....تعریف از خود نباشه فکر میکنم من بگی نگی یه خورده خلاقیت داشته باشم. قبلا هم از اینگرید برگمن خیلی خوشم میومد ( حالا دیگه بیشتر ازش خوشم اومده) واقعاٌ خدا رحمتش کنه! خدا آدم های شجاع رو خیلی دوست داره .آدمهایی که وقتی از چیزی بدشون بیاد زیر بارش نمیرن وآدم هایی که وقتی از چیزی خوششون بیاد به رغم هنجار های جاری می تونن تحسینش کنند و به سمتش حرکت کنند.
یکی از دلایلی که من با پدیده هایی درگیر میشم که برای خیلی ها دیوانگی محسوب میشه همین عادت منه ! مثلا من از درگیر شدن با مال مردم خورها و رو در روی اونها ایستادن هیچ گونه هراسی به خودم راه نمی دم .تویه موقعیت هایی که همه از ترس زبانشون محافظه کار می شه و لب فرو می بندند من بر عکس محکم می ایستم و حرفی رو که فکر میکنم حقه و به درستی اون ایمان دارم میزنم.و جالبه اینکه خیلی زود طرف مقابل رو به زانو در میارم. ( اونهایی که ماجرای تصادف من با یگان ویژه یادشونه یا در حال حاضر ماجرای بالا کشیدن قرار دادهای مرکز رشد رو شنیدن می تونن تایید کنند) اینها رو نگفتم که از خودم تعریف کنم بلکه گفتم تا بدونین اگه ژنتیک جسمی دست خودمون نبوده قدرت اختیار, قابلیت تغییر در ژنتیک روحی رو به ما داده همون طور که شعرای ما مثل نظامی میگفتند:
تا چند چو یخ فسرده بودن..........................چون موش درآب مرده بودن
خواری خلل درونی آرد...............................بیدادگری زبونی آرد
می باش چو خار حربه بر دوش....................تا خرمن گل کشی درآغوش
ویا:
افسرده مباش اگر نه سنگی..........................رهوارترآی اگر نه لنگی
من اعتقادم اینه که همه چیز در ادبیات غنی این مرز و بوم بیان شده فقط باید جستجو کرد تا یافت .دیگه از آدم بودن مشکل تر نداریم! راه آدم بودن رو گذشتگان ما برای ما ترسیم کردند وآدرس اون رو لا به لای اشعار و متون نظم و نثر قایم کردند. فقط باید گشت و پیدا کرد. موافقین؟

Thursday, May 24, 2007

ذهن های پویا

روز گذشته: چهارشنبه ,مرکز رشد میزبان دانشجویان مدیریت صنعتی و مدیریت بازرگانی دانشگاه خلیج فارس بود ومن به عنوان معاون مرکز وظیفه راهنمایی و روابط عمومی مرکز را هم بر عهده داشتم. ملاقات آقای دکتر مصلح آن هم در محیط مرکز انرژی آدم را دوبرابر می کرد.خاطرات شیرین گذشته باز هم برایم زنده شد. تا آنجا که توانستم و بلد بودم به آنها توضیح دادم.که یک دفعه یکی از دانشجویان سوال کرد: در مورد مدیریت اینجا توضیح بدین؟
سوالش خیلی حرف داشت! آخه چی می تونستم بگم؟ از کجا بگم؟ کی می تونه از جفاهایی که به این مرکز مقدس شدحرف بزنه؟ باید تو بطنش باشی که بفهمی وگرنه..... حالا من باید چه جوابی میدادم ؟ یه لحظه اومدم بگم: مرکز رشد مثل قرص استامینوفن کدئین می مونه! مسکن درد های صنعت و جامعه است که توی این قرص ایده های محوری حکم استامینوفن که یه قرص تب بره را دارند و بودجه های دولتی حکم کدئین( تریاک؟) رو داره که ترکیبش با هم قرص استامینوفن کدئین رو می سازه.ولی در مدیریت قبلی....کدئین ها رو جدا مصرف کردند!حالا مرکز مونده یه عالمه استامینوفن که فقط تب بره درد ها هنوز باقیند!اما آیا این مسائل گفتنی بود؟
درباره همه چیز نمی شه صحبت کرد....فقط بگم آنچه بر سر مرکز رشد بوشهر اومد بر سر ناپلئون بناپارت در واترلو نیومد!چی می شد بگم؟
با خنده و شوخی ماست مالی کردم....امیدوارم به زودی کانال صحیح مرکز لایروبی بشه

Monday, May 21, 2007

آخرين تصميمات بچه هاي 77 بوشهر

سلام
امروز توي جلسه اي كه داشتيم موضوع درگذشت " عليرضا" رو به اطلاع مهندس عظيم پور و آقاي آتشي رسوندم....هردو به شدت اندوهگين شدند چون آخرين كسي كه عليرضا رو ديده بود (در دانشگاه) آقاي آتشي بود.بعد از اون با بچه ها تماس گرفتم قرار شد براي عزيمت به تهران و شركت در مراسم پنج شنبه هفته آينده با هم هماهنگ باشيم.الان " عليرضا" فقط به ياد نيكو نياز داره كه البته همه ما جز نيكي ازش نديديم. ولي هرموقع فرصتي پيدا شد ثواب روحش فاتحه بدين........بسي تيرو مرداد و ارديبهشت .........بيايند و ما خاك باشيم و خشت
كساني كه از ما زما برترند...........بيايندو بر خاك ما بگذرند

یکی زود سازد یکی دیرتر ....... چنین چون بود رسم و ساز کفن

نمی دانم از چه بگویم یا از کجا شروع کنم؟
فقط بگویم خبر کوچ نابهنگام دوست و همکلاسی عزیزم " مرحوم علیرضا خادم الحسین" چنان شوک بزرگی به همه ما وارد کرد که جز بهت و اندوه وچشمان خونبار راه دیگری نداشتیم .دست اجل مهندس علیرضا خادم الحسین را از ما ربود! هنوز هم باورم نمی شود!؟
باورم نیست ز بد عهدی ایام هنوز
خبر فوت علیرضا مصیبت و بلکه یک تراژدی واقعی بود .پس از اتمام درسش و اعزام به سربازی و طی این دوره برای دریافت مدرک تحصیلی به بوشهر می آید و پس از دریافت مدرک در جاده شیراز دچار سانحه شده و به دیار باقی شتافت. همه بچه ها از فراقت غم بار هستند! باورمان نمی شود که دیگر لبخند های تورا نخواهیم دید! یادت هست توی خوابگاه چقدر خاطره داشتیم؟ حالا باید برایت فاتحه بخوانم؟ یادت هست که باهم چقدر دنبال خانه دانشجویی گشتیم؟ یادت هست به گرفتن یه اتاق در خانه " ننه رضا" راضی شده بودیم؟ یادت هست سر کلاس چه خاطراتی داشتیم؟ حالا واقعا پریدی و رفتی و همه آن خاطرات را باقی گذاشتی؟ ای کاش اصلا نمی دیدمت! ای کاش نمی شناختمت! ای کاش با تو بر سر یک سفره ننشسته بودم! واقعا رفیق بی کلکی بودی! ساده و معصوم ! دوست داشتنی و عزیز! این جا همه به یادت هستند:
من(علی صانعی) ,عبدالرضا صفری,امین اذر نژاد,علیرضا اسدی, نسیم ابراهیمی,کیانه کاوه,مریم مواجی,انوشه محمدعلی پور,امیر رضا عراقیان,آرش رحیمی,بهنام امیرزاده,مهدی روح زمین ,مهدی کاظمی ,بهاره پناهی , صدیقه صدیق پور-امين اتمان زاده -آزاده رضايي -شهاب قديري-عباس عبدلي-حسين مشهدي امين-سورنا بهزادفر-داوود اسفندياري-سميه دهقان -فريبا سليمي-ابوذرمظفري-رضا حسن زاده-عادل لك زنگ-مهدي گلابي -مريم منوچهري-علي يازع-بچه ها ي خوابگاه شماره 4و..... آه علیرضا ! یادت هست در روز دفاعیه من تو بعد از من دفاع کردی حالا هروقت فیلم دفاعیه را ببینم بی اختیار اشک هایم جاری خواهد شد. الان جز یادی از تو کاری از دستم ساخته نیست.بی وفا چرا رفتی؟

Saturday, May 19, 2007

ممنون از نظرات دوستان

سلام
ممنون از همه دوستانی که از خودشون یادگاری میگذارن... برخی سوالاتی کردند برخی هم منو مورد لطف خودشون قرار دادند.
رضا جان از کانادا گفته بودند چرا وبلاگ من مشکل بالا میاد ؟
والله چه عرض کنم؟ ما اینجا توی ایران که راحت دسترسی داریم فکر می کنم ایراداز سیستم شما باشه چون پهنای باند شبکه در کانادا ترا بایتیه! احتمال می دم که رم شما کم بیاد یا اینکه ویروسی شدید.به نظر خودت کدومشونه؟
از سایر دوستان هم و نظرات قشنگشون واقعاٌ ممنونم.... این جا رو وبلاگ خودتون بدونین و در هرچه پر بار کردن اون کمک کنید

خاطرات کودکی


سلام
این عکس شما رو یاده چه چیزی می اندازه؟
برای شما آشنا نیست؟ چرا! قطعاٌ می شناسیدش. خانم الهه رضایی کسی که بچگی ماها مشحون از کلمات پرمهر او در برنامه های کودک بود. کسی که برای خود من سمبل یه خانم مهربون مثل مادرم بود کسی که وقتی می پرسید بچه های گلم تکالیف مدرستون رو انجام دادین؟ اگه توی دلم می گفتم : نه! همون لحظه دفتر مشقم رو باز می کردم و مشقامو می نوشتم!( من خیلی تقس بودم!)؟
مجری های برنامه های کودک خصوصا در زمان جنگ خیلی با حالا متفاوت بودن به جای اینکه مثل حالا با بچه ها پایه شیطونی کردن باشند بیشتر مثل یه آموزگار با هم زندگی کردن و حفظ نظم و آرامش را به بچه ها یاد میدادند که تاثیرات عمیق کار های اونها را در نسل 25 تا 30 ساله امروز می توانیم مشاهده کنیم. مسائل جالبی که مطالعه در ساختار آنها می تواند برای نسل های آتی مفید باشد.بچه های با شعور گذشته را که درد و رنج های خانواده را می فهمیدند را با بچه های سطحی و گستاخ الان مقایسه کنید! آیا تفاوت محسوس آنها با ما ناشی از آموزه های برنامه کودک و نوجوان نبود؟ آیا گزینش مجری ها در این بین تاثیر ملموس نداشت؟
از همه مجری های آن زمان خاطرات خوب دارم برخی بازنشسته شده اند و برخی در شرف بازنشستگی هستند: اسامی آنها یادتان هست؟: خانم گیتی خامنه ای-خانم الهه رضایی-خانم فریده معلمی-خانم شیده معاونی- خانم اکرم محمدی خواه-خانم سونیا پوریامین و....؟

Tuesday, May 08, 2007

یه کم تنوع


بعضی از دوستام میگن چیه بابا خفمون کردی با این موضوعات سیاسی و تاریخی ! یه چیز دیگه بگو.بلد نیستی؟
بایستی بگم برعکس از همتون بیشتر موضوعات متنوع رو دنبال می کنم اما چی کار کنم یه خورده جدی هستم ولی برای اینکه فکتون بیفته یه موضوع خفن رو امروز اپ می کنم که گوشی دستتون بیاد که علی صانعی همش جدی نیست اهل تفریح و خنده تلویزیون ... هم هست. سریال جواهری در قصر رو دیدین؟ اینم چندتاعکس باحال از هنرپیشه های این سریال:
این خانوم همون یانگوم خودمونه:


بازهم یانگوم:




اگه به افسر مین جانگو نگفتم؟



این هم ذلیل مرده نکبت بانو چویی....




خدا روح بانو هن رو رحمت کنه....الهی امین



من از این سریال خیلی خوشم میاد یه جورایی مثل شعر حافظ می مونه! یعنی از عناصر پیش پا افتاده یک موضوع جذاب و هیجان انگیز خلق کرده! خیلی از زنها از آشپزی متنفرند ولی این سریال زنانی رو نشون میده که تمام مدت به این موضوع مشغولند و یا مسیر زندگی اونها از این کوره راه می گذره .همین باعث تنوع ماشده موافقید؟
از یه طرف دیگه ریتم کاملا شرقی داستان باعث شده آمیزه ای از ادب و نجابت شرقی در متن یک داستان قوی مخاطب رو میخکوب کنه! حالا اگه این سریال آمریکایی بود واسه جلب مخاطب دم و دقیقه از صحنه های منافی عفت استفاده می کرد! خوب یکی از تفاوت های ما شرقی ها با غربیها همینه! خیلی از ماها یه قرابت با مفهوم این سریال حس میکنیم که توی سایر سریالها حس نمی کنیم! قبول دارین؟
از طرف دیگه مفهوم پیروزی نیکی بر بدی در این سریال خیلی دلچسب ارائه می شه که با آموزه های فرهنگی ما مطابقت داره.من این سریال رو خیلی دوست دارم و همیشه تعقیبش می کنم آخر داستان هم خیلی با حال تموم میشه :..... اینم یه صحنه از آخر داستان که کفتون ببره؟

Monday, May 07, 2007

آیا هاوکینگ به ایران خواهد آمد؟

در این چند روزه مطلع شدم که در حاشیه برگزاری کنفرانس فیزیک کشور در اصفهان شایعاتی شنیده می شود مبنی بر اینکه استیفن هاوکینگ که من یه پست کامل رو به اون اختصاص داده بودم به ایران خواهد اومد. آیا این مسئله صحت دارد یا نه , نمی دانم .اما اگر صحت داشته باشد قطعاٌ از او امضا خواهم گرفت ( البته اگر بتواند چیزی را امضا کند) ولی فرصت دیدار این نابغه عصر مان را از دست ندهیم!
یکی نغز بازی کند روزگار
که بنشاندت پیش آموزگار!
بله باید این فرصت را غنیمت شمرد.

پشت کفش ها را بالا بکشید اژدهای خفته بیدار می شود

آنچه که مسلم است پیروزی سارکوزی در انتخابات فرانسه یک پبغام آشکار به جهان داد: در



مقابل انواع بنیاد گرایی جهان مدرن ساکت ننشسته و به بنیادگرایی متقابل دست خواهد زد.مخالفت سگولن رویال با پاپ یا نزدیکی او به کانون های یهودی علی رغم خوش بینی همه کارشناسان مبنی بر مطرود شدن سارکوزی به علت داشتن عقاید تند همجهت با بوش وبلر و به علت عقاید راست افراطی و نژاد پرستی خفیف وی , کمکی به وی نکرد و این انتخابات نشان داد کفه سیاسی جریانهای راست در حال سنگین تر شدن است ! با این حساب تکلیف انتخابات آینده در انگلستان نیز با رقابت حزب کارگر و محافظه کاران رقم خواهد خورد و بی شک در آمریکا نیز نئو کانها مجددا گوی سبقت را از دموکراتها خواهند ربود که به یک مبارزه تمام عیار بدل خواهد شد. مخصوصا این که دموکراتها با دو نامزد شرکت خواهند کرد و قطعا رای الکترال نامزد جمهوریخواهوان خواهد چربید! اما اینها همه مسائل در حال وقوع نیست: خبرهای جدیدی از اژدهای

خفته ( روسیه) به گوش میرسد: نخست خروج روسیه از پیمان منع گسترش سلاح های متعارف! ( ونه
نا متعارف)و به دنبال آن ترس و واهمه اروپا از این اقدام.شدت گرفت.ولادیمیر پوتین رییس جمهور روسیه در آخرین نطق سالیانه خود در جمع نمایندگان پارلمان و دومای روسیه گفت: تمامی تعهدات روسیه بر اساس کنوانسیونهای نیروهای متعارف در اروپا به حالت تعلیق در می آید. پوتین با لحنی بسیار تند اظهار داشت: امضا کنندگان معاهده 1990 ناتو احترامی برای آن قائل نشده اند و امریکا می خواهد سیستم های دفاع ضد موشکی را در لهستان و چک مستقر سازد و اوضاع را وخیم تر کند.از سوی دیگر دو اژدهای بزرگ جهان


در همین حاشیه با هم دیدار کردند که فقط خدا میداند چه نقشه هایی برای دنیا در سر دارند حتما منظورم را فهمیده اید بله! منظورم پریماکوف و هنری کیسینجر معروف است. از طرفی در جدال قدرت و منطق در روسیه " گری کاسپاروف" شطرنج باز مورد علاقه من


در حال رهبری اپوزوسیون روسیه است که در اقدامی بی سابقه پس از مصاحبه با یک رادیوی روس به تهام اخلال در امنیت ملی از سوی نیروهای امنیتی مسکو بازداشت شد و تحت بازجویی قرار گرفت. به راستی ولادیمیر پوتین می تواند قهرمان و فیلسوف و ادیبی همچون کاسپاروف را که ابر کامپیوتر " دیپ بلو " را مات کرد در عرصه سیاسی شکست دهد یا اینکه در مسکو شاهد انقلاب شطرنجی خواهیم بود؟

Tuesday, May 01, 2007

تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی:


روز معلم بر همه معلم های دنیا مبارک باد ؛ به خصوص پدر و مادر عزیزم؛
یادت میاد اونروزا
پرنده های غمگین
وا نمی شد پراشون
دستی نبود که یک شب
دون بریزه براشون
گریه می کردند های و های ماهیا
طفلکیا بودند به فکر فردا
با نهایت احساسم این نوشتار رو تقدیم می کنم به : پدرو مادر عزیزم دومین معلمین زندگی من!
حتماٌمی پرسین اولین معلم من کی بود؟ اولین معلم زندگی هر انسانی خداوند بزرگه ! خدایی که به ما یاد داد دوست بداریم! گریه کنیم , بخندیم ؛ بسازیم به یاد بیاریم و سپاسگزار باشیم.
یه بچه شیطون کلاس اولی –دیزین سال 65:


آخرین روز مدرسه کلاس اول ابتدایی-خرداد66:





اولین روز مدرسه: کلاس دوم ابتدایی مهر ماه 66:



پدر و مادر عزیزم بعد از خدای بزرگ ؛شما من رو تربیت کردید آموزشم دادید زندگی بخشیدید و راه آدم بودن رو به من یاد دادید , یادم دادید که تا اونجا دوست بدارم که مخالف دستورات معلم نخستین نباشه! یادم دادید همه حتی شما رو اینگونه دوست داشته باشم ! یادم دادید که مثل شما بر اعتقادم بایستم و یادم دادید که برای خدا قربانی کنم هرآنچه که دوست داشتم ؛ اصولی را که اولویت داشتند بر هرآنچه تن و تن پروری ایجاب می کرد برتری بدم و یاد اونی باشم که یادم دادید.
یادم نمیره که داستان ده خرگوش بازیگوش رو با چه ولعی می شنیدم! یادمه همش یادمه ! یادم نمیره که مادر روزه دارم افطار نکرده لامپ و سرپیچ وسیم وتخته و ... برای من تهیه کرد تا امروز با برق مانوس باشم .یادم نمیره که تکلم به زبان دیگه و ارتباط با جهان بیرون رو از پدرم آموختم. یادم نمیره که هردوی شما چه رنجها بردین تا بچه هاتون بیاموزند. تا بهتر از دیروز باشند ! حالا امروز رو میگن روز شماست ! روزتون مبارک باشه! ولی مبارک شمایید! این روزها با روزهای دیگه هیچ فرقی نداره. ببخشید که اگه همه ی این دنیای بزرگ رو برای شما قربانی کنم اندکی از محبت های شما رو جبران نخواهد کرد ولی بدونین که من حاضرم خودم رو فداتون کنم ! این تنها هدیه من بزرگترین چیزیه که دارم.
جان نقد محقر است حافظ
از بهر نثار خوش نباشد
کلاس پنجم دبستان- آقای طاهری-خرداد 70:

کلاس اول راهنمایی-کلاس هنر آقای شریفی –کسی که خوشنویسی و عکاسی رو به من یاد داد-خرداد 71 :


کلاس اول دبیرستان- با بابک قاسمی وحید هوشیار و اخوان دوقلوی مکی:



پیش دانشگاهی-کلاس شیمی-آقای سالمی خرداد 77 :


پیش دانشگاهی –کلاس زبان آقای شیخ انصاری خرداد77:


پیش دانشگاهی –روز خداحافظی- بچه های کلاس 302 ریاضی فیزیک تیرماه 77:



معلمین زندگی من پدر –مادر ؛ شما عمری رو برای آموزش دادن به بچه های این سرزمین صرف کردین! اگه شما و همه معلم های دیگه نبودین .... زندگی ما خیلی سیاه بود! سیاه ترو غم انگیز تر از هرچیزی که بشه تصور کرد.
شما و همه معلم های دیگه که به من یاد دادید : آقای بهاری-خانم اردوخانی –خانم دستپاک-خانم فردوسی-خانم حائری-خانم ضیایی-آقای طاهری-آقای شمسایی-آقای علیشاهی-آقای فلاح-آقای فریدپور-آقای ارجمندی-آقای علییاری-آقای اعظمی-آقای نیک فطرت-آقای شریفی-آقای ارشدی-آقای ساعی-آقای مرادی- آقای رستگار-آقای موسیوند-آقای موسوی-آقای آریا-آقای قانع-آقای بهروش-آقای سالمی-آقای اعتماد-آقای فریدونی- آقای سلیمانی-آقای حجتی-آقای اقتداری-آقای قاسمی-آقای عیسی گودرزی-آقای چاووش حسینی-آقای کاوند-آقای مطهری-آقای آزما –آقای همتی–آقای شیخ انصاری-آقای شیرازی-آقای شعبانی-آقای فاطمی-آقای احمد گودرزی-آقای جنتی و.....همه دبیرای دیگه که توی دوران قبل از دانشگاه داشتم.
معلمین خاصی هم داشتم که به صورت خاص ازشون متشکرم: : دیانوش خواهرم که همیشه اشکالاتم رو ازش می پرسیدم و اساتید خوب دوران دانشگاه ازجمله : آقای دکتر فرزین امامی عزیز-آقای مهندس اسماعیل بیگ عزیز-آقای دکتر مصلح عزیز که استاد صبر بود و ارج نهادن به همت بقیه-آقای مهندس عظیم پور-آقای پروفسور محمد قلی محمدی که جرات توانستن رو به من یاد داد-اقای دکتر ابراهیم عصفوری که دیدن از زاویه دیگر رو به من یاد داد- و همه اونهایی که همیشه خودم رو وامدار دانش اونها می دونم.
در محضر اساتید خوبم-روز دفاع از پروژه:


خدایا نگذار هیچ وقت از یادم بره که کی و چی بودم ! یادم بره که این آموزش بود که چشم من رو به دنیا باز کرد وگرنه من هم مثل اعقاب اولیه انسانها بودم .خدایا من و همه اونهایی رو که دوستشون داری رو از آموزش بی نصیب نکن !
چو گویی که وام خرد توختم
همه هرچه بایستم آموختم
یکی نغز بازی کند روزگار
که بنشاندت پیش آموزگار





سر کلاس- دوران تدریس خودم-دانشگاه آزاد بوشهر:


خدایا من هم زمانی هرآنچه که در توان داشتم رو به دیگران تدریس کردم ودرآینده هم هرچه که بتونم رو به دیگران یاد خواهم داد ! خدایا من رو در دانش بخیل نکن و دانش من رو افزون کن ! خدایا درهای خزائن دانشت رو بر من بگشا واونقدر به من قدرت بده که بتونم بر تکبر آدمیتم غلبه کنم و سرم رو جلوی آنهایی که از من داناترند به نشانه احترام فرود بیارم .همان طور که مرد بی بیم وبی ضعف و پر صبر ؛ مولایم علی! ؛ گفت: من علمنی حرفا فقد صیرنی عبداٌ ( هرکس کلمه ای به من آموخت مرا بنده خود کرد!)
خدایا معلمین زیادی دیدم و شنیدم از سقراط گرفته تا ملاصدرا از نظامی گرفته تا سعدی و حافظ از مطهری و شریعتی و محمود حسابی واینشتین و هاوکینگ اما ... هیچ آموزگاری همچون تجربه ندیدم که باز هم مخلوق تو بود! ای خالق همه معلم ها ! ای معلم اول و آخر! سلام من رو به معلم خوبم که اسمش رو مخفی کردم برسون!
خم چو نگون گشت یکی قطره ریخت
هوش ز مدهوش محبت گریخت
من پرورده ی آزادیم ! مولایم علی است , مرد بی بیم وبی ضعف و پر صبر و پیشوایم مصدق مرد آزاد! ( معلم شهید علی شریعتی)


خدایا به حق دانش وقلم که به اونها قسم یاد کردی ! ما رو در قدرشناسی از معلم هامون یاری کن !
دوستت دارم ای معلم خوبم .
ای خدای بزرگ!
دانش آموز جاهل و فراموش کار تو : علی صانعی.