ما ایم و موج سودا شب تا به صبح تنها
عشق دریایی کرانه ناپدید کی توان کردن شنا ای هوشمند
عشق را خواهی که تا پایان بری بس که بپسندید باید ناپسند
زهر باید خورد انگارید قند نیش باید خورد و انگارید نوش
ما در ره عشق همه گونه ره سپردیم اما دگران طاقت فهم نداشتند.سر به زیر خاک داشتند نگاهی بریده از افلاک ! تن و تن پروری حدیث آنها بود دگران را به همین راه می بردند.این که دیدم نیک گفتم: در نیابد حال پخته هیچ خام پس سخن کوتاه باید والسلام
من به در گفتم ولیکن بشنوند نکته ها را موبه مو دیوارها
No comments:
Post a Comment