Saturday, January 15, 2011

جایگاه رفیع


یک روز ملا نصر الدین برای تعمیر بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختمانی را بر پشت الاغ بگذارد و به بالای پشت بام ببرد. الاغ هم به سختی از پله ها بالا رفت . ملا مصالح ساختمانی را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پایین هدایت کرد.
ملا نمی دانست که خر از پله بالا می رود، ولی به هیچ وجه از پله پایین نمی آید. هر کاری کرد الاغ از پله پایین نیآمد. ملا الاغ را رها کرد و به خانه آمد که استراحت کند. در همین موقع دید الاغ دارد روی پشت بام بالا و پایین می پرد. وقتی که دوباره به پشت بام رفت، می خواست الاغ را آرام کند که دید الاغ به هیچ وجه آرام نمی شود. برگشت. بعد از مدتی متوجه شد که سقف اتاق خراب شده و پاهای الاغ از سقف چوبی آویزان شده، و سرانجام الاغ از سقف به زمین افتاد و مرد!
ملا نصر الدین با خود گفت لعنت بر من که نمی دانستم اگر خر به جایگاه
رفیع و بالایی برسد هم آنجا را خراب می کند و هم خودش را از بین می برد!!!‬

امان از این فلان

شنیدم که رستم فلان کاره بود(جنگجو)
فلان جای ایشان کمی پاره بود (آرنج)
چوراه فلانش همی تنگ بود(حوصله)
فلان با فلانش سر جنگ بود.(عقل با احساس)
 
 

Saturday, January 08, 2011

خدا هرگز نمی خواهد خدا باشد


نه از افسانه می ترسم، نه از شیطان

نه از کفر و نه از ایمان

نه از دوزخ، نه از حرمان

نه از فردا، نه از مردن

نه از پیمانه می خوردن

خدا را می شناسم از شما بهتر

شما را از خدا بهتر

خدا را می شناسم من

خدا از هر چه پنداری جدا باشد

خدا هرگز نمی خواهد خدا باشد

نمی خواهد خدا بازیچه ی دست شما باشد

که او هرگز نمی خواهد چنین آیینه ی وحشت نما باشد

هراس از وی ندارم من

هراسی زین اندیشه ها در پی ندارم من

خدایا بیم از آن دارم

مبادا رهگذاری را بیازارم

نه جنگی با کسی دارم، نه کس با من

بگو موسی، بگو موسی، پریشانتر تویی یا من؟

 

 

Friday, January 07, 2011

چرا؟

 خوتننده عزیز وبلاگ که با حرف م نامه هاتونو امضا می کنید..از اینکه احساس می کنم روحیه شما یه خورده غمگین به نظر می رسه ناراحت شدم....امیدوارم هرچه زودتر سرحال و شاداب بشید.

Sunday, January 02, 2011

روماتیسم

کشیشی در اتوبوس نشسته بود که یک ولگرد مست و لایعقل سوار شد و کنار او نشست

مردک روزنامه ای باز کرد و مشغول خواندن شد و بعد از مدتی هم از کشیش پرسید

پدر روحانی روماتیسم از چی ایجاد میشود؟

کشیش هم موعظه را شروع کرد و گفت روماتیسم حاصل مستی و میگساری و بی بند
و باری است

مردک با حالت منفعل دوباره سرش گرم روزنامه خودش شد

بعد کشیش از او پرسید تو حالا چند وقت است که روماتیسم داری؟

مردک گفت من روماتیسم ندارم

اینجا نوشته است پاپ اعظم دچار روماتیسم بدی است