Friday, February 26, 2010

Monday, February 08, 2010

پینگ پنگ خالص

پینگ پنگ به زبان ساده
این چند روز یه فرصتی دست داد تا در خلال مسافرت هام یه فراغتی ایجاد بشه و من دوباره دست به راکت بشم و دوباره با پدرم پینگ پنگ بازی کنم ( همون تنیس روی میز فرهنگستان) . طبق معمول باختم. البته سو تفاهم نشه کسی غیر از پدرم تا حالا موفق به بردن من نشده !!! اینم که پدرم این طوری بازی می کنند برای اینه که حرفه ای این ورزش هستند. پدرم دوبار در سال های 1975 و 1976 در مسابقات جهانی دانشجویان در ایتالیا دو مدال گرفتند یک مدال برنز در سال 1975 و یک مدال طلا در سال 1976 برای همین هم باختن فاحش به ایشون برای من یا هر کس دیگه اصلا یه موضوع عجیب نیست .


آموزش های ایشون باعث شده که هم من و هم خواهرم یارا تویه این ورزش خیلی تیز بازی کنیم .برای مثال همین چند وقت پیش خواهر کوچکم یارا برای مسابقات انتخابی تیم دانشگاه تهران ثبت نام کرده بود و بعد از حدودا یکسال راکت دست نگرفتن بدون تمرین رفت به مسابقات انتخابی تیم که همه کلی تمرین کرده بودند. همون روز صبحش با مادرم بیرون بودم و ایشون نگران بود که نتیجه بازی خواهرم چی میشه؟ من خیلی خونسرد به ایشون گفتم : نگران نباش مامان جان! با اختلاف زیاد همه رو ناک اوت میکنه ! من به بازیش اطمینان دارم! وقتی یارا از مسابقه برگشت پیش بینی من دقیق از آب درومده بود! راستش یارا با توجه به چپ دست بودنش و فرزی حرکات دستش یه بازیکن زهر دار محسوب می شه و اگه من حواسم رو جمع نکنم بهش می بازم و اغلب هم با نتایج خیلی نزدیک شکستش میدم.اما به هر جهت برای تیم دانشگاه انتخاب شد و مطمئن هستم اگه تمرینات مستمر داشته باشه به نتایج عالی تویه این رشته می رسه.
بازی پدرم همیشه برای من درسه!! خونسردیش و بازی سیاستمدارانش و رفتار آروم حین بازیش هر ورزشکاری رو به شدت عصبی می کنه ! یادمه یک سال زمستون که ایشون اومده بودند بوشهر به من سر بزنند در خانه معلم بوشهر مونده بودند. من از خوابگاه رفته بودم خانه معلم و دیدم که تویه اتاقشون نیستند. از نگهبان خانه معلم پرسیدم که پدرم رو ندیدید؟ گفت: با دوستاشون رفتند بیرون.
گفتم پدرم اینجا مهمان هستند و دوستی ندارند. کدوم دوست؟ گفت همون 10 تا 12 نفری که با ایشون بودند دیگه!!! ...دیگه داشتم شاخ درمیاوردم!!! گفتم ممکنه رفته باشند کنار دریا . به همین دلیل رفتم سمت ساحلی و با دقت کنار ساحل رو نگاه می کردم تا ببینم می بینمشون یا نه؟ تو همین اثنا از کنار باشگاه ایران جوان رد شدم و از پنجره دیدم یک عالمه آدم دور یک میز پینگ پنگ جمع شدن و یکی با لباس ورزشی عرق ریزون داره ورجه وورجه می کنه ولی یک نفر دیگه که صورتش رو نمی دیدم ( جمعیت اطرافش مانع دیدن من می شد) خیلی آروم داره بازیشو می کنه !!! با خودم گفتم این سبک؛ سبک بازی باباست حتما این جاست!!
رفتم داخل و به زور از بین جمعیت راه خودمو باز کردم و رفتم جلو دیدیم بعله بابا با کت شلوار و کفش مجلسی یه طرف ایستادند و دارند بازی می کنند .اون طرف میز هم کلی از دبیر ورزش های استان بوشهر که بابا رو تویه خانه معلم شناخته بودند با ورزشکارای باشگاه ایران جوان ایستاده بودند. کلی از اون ها خسته و عرق کرده رویه صندلی ها نشسته بودند و به باختن رفیقشون نگاه می کردند. طبق معمول کسی از امتیاز 7 بالا تر نیومده بود بابا خونسرد بازی می کرد و آبشارای وحشتناک اون رو جمع می کرد. من از خنده داشتم روده بر می شدم. یه طرف با لباس ورزشی و کفش اسپرت !! یه طرف با کت شلوار و کفش مجلسی!!! یه طرف با تمام قوا آبشار می کوبه یه طرف با خونسردی اونو تبدیل به ضربه کات دار میکنه!! معلومه که جمع کردنه یه ضربه کات دار برای کسی که همه وجودش آدرنالین شده سخته!!! بعد از بازی با نفر پانزدهم من دیگه دیدم داره شب می شه و برنامه داشتیم که با بابا شام رو بریم رافائل . به همین خاطر رفتم جلو و گفتم بابا سلام دیرمون نشه؟ مگه می ذاشتن ما از باشگاه بریم بیرون!!! هی می گفتن یه گیم دیگه !! دیگه پدرم عذر خواهی کردند که باید بریم . دوباره قرار بازی های بعدی رو گذاشتند که پدرم گفتند فردا ظهر من از بوشهر میرم و نمی تونم برای بازی بیام. اما این اتفاق برای من همیشه حکم یک خاطره با نمک رو داره که بهم هشدار میده هیچ وقت خیال نکنم می تونم بابا رو شکست بدم.
یادمه چند سال پیش بابا یک بیماری سختی رو گرفته بودند که پزشک حدودا یک سال استراحت مطلق برای ایشون تجویز کرده بود و تویه یکی از همین روزا یارا خواهرم بابا رو برای قدم زدن به حیاط میبرند و یواشکی راکت به دست ایشون می ده و دو گیم با بابا بازی می کنه و سر آخر با چشمای اشکی و بغض آلود میره پیش مادرم و میگه : تو هم با این شوهرت!! مثلا مریضه !! هر دو گیم رو باختم!! حالا بشنوید که بابا
DVT
شده بود و اصلا حرکت براشون سم بود و به علت تورم پا نمی تونستند حرکت کنند. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!!!
من هر وقت می خوام خودم رو تویه بازی تقویت کنم قبلش یه نگاه به مدال های بابا می اندازم تا روحیه بگیرم. عکس این مدالها رو می ذارم تا اگه خواستین بازی کنید نگاه کنید و تمرکزتون بره بالا.



بابا تنها بازی نوشاد عالمیان رو قبول دارند و می گند اگه عالمیان حرکات روانیشو بهتر کنه قطعا همه رو شکست می ده. من که درست سر در نمیارم که نقطه ضعف بازی نوشاد عالمیان کجاست شما می دونید؟

زمستانه


زمستان؛ من ؛برف؛ پارو
من متولد زمستونم برای همین هم عاشق زمستونم سکوت برف رو دوست دارم و صدای خرت و خرت پا گذاشتن رویه برفهای تازه باریده روهم دوست دارم. سکوتش منو به فکر فرو می بره برف نشانی از ثروته ! هم از دید کشاورزی و منابع آبی هم از دیدگاه هنری.... یادم نیست اسمش چی بود اما یادمه تویه یه ژورنال هنر عکاسی عکس هایی از یک هنرمند دیدم که با حجم عظیمی از پارچه مناطق بسیار بزرگی از یک دشت یا کوه رو به رنگ خاصی در می آورد و بعد از این کار خودش عکس می گرفت.مثلا میومد و منطقه عظیمی رو با پارچه های صورتی می پوشاند و ازش عکس می گرفت.... اگه این یک تابلو هنریه !!! پس پوشاندن یک شهر یا یک استان با روکشی سفید باید هنر عظیم تری باشه! برای همین هم هست که میگم باریدن برف یک تابلو هنریه.
اما برف هم مثل هر پدیده طبیعی دیگه که برای ما آدم ها می تونه تولید دردسر کنه ؛ دردسر هایی رو ایجاد میکنه یکی از اون مصیبت ها پارو کردن برفهای پشت بام خونه است. من از پارو کردن بر ف لذت می برم چون خاطرات خوبی دارم از این یک قلم کار برفی. با تجربیات من سه سناریو با سه تبصره و ماده برای برف پارو کردن وجود داره:
سناریو اصفهانی:
شوما بیین یه پارو بسونید و آ لباس گرم بپوشیند و برفا رو بریزین تویه خونه همساده !
سناریو تهرونی:
ببین داداش شما خیلی راحت برمی داری زنگ می زنی به سرایدار می گی یالا برو برفا رو پارو کن سر ماه با پول شارژ پولشو بهت می دیم.
سناریو قدیمی من:
ماده یک : روش با کیفیت:دو نفری با دو تا پارو هر دو تا پارو رو کنار هم می ذارین و به آرومی همین طور که دارین گل می گین و گل میشنوفین برفا رو میریزین پایین. این روش کند هستش ولی با کیفیت زیادی پشت بوم رو صفا می ده. از معایب این روش اینه که حتما سرما می خورین.
ماده دو: روش سرعتی: دو نفر در خلاف جهت هم هر کدوم یه طرف پشت بوم رو پارو می کنند سرعت کار بالاست اما عیب بزرگ این روش اینه که هر کدوم می گن پشت بوم رو من!!! پارو کردم یا : " پدرم درومد تا پشت بوم پارو شد"!!!!
ماده سه: روش تنبلانه: 5000 تومن میدی به یه برف پارو کن برات پشت بوم رو پارو میکنه.
سناریو شیرازی: عامو ولش کنا !!! خودش آب می شه!!!