Saturday, July 18, 2009

فرشتگان و شیاطین

ایلومیناتی

نام کتابی است که در ایران با عنوان فرشتگان و شیاطین ترجمه و چاپ شده است. نویسنده این کتاب دن براون همان نویسنده جنجالی رمان کد داوینچی است که در گذشته جنجال زیادی برپا کرده بود او که پس از تهاجم اولش به مبانی جمود و تحجر در رمان کد داوینچی قصد داشت تا حمله ای اساسی به مبانی مذاهبی کند کا با تشکیل حکومت های دینی قصد اندوختن کیسه های زر خود را دارند، با موج حمله و تهدید روبرو شد تا آنجا که او را تهدید به مرگ کردند اما او نه تنها کنار نکشید بلکه با پرده برداشتن از رازهای سران جمود و تحجر آن هم نه به صورت صوری و کلیشه ای بلکه با ظرافت بسیار و با ارائه اسناد و مدارک و مرور صفحات تاریخ سلاح تدین خیالی را از دست سران جمود و تحجر خارج ساخت. داستان مستند این کتاب را که بیش از 300 صفحه است را در کمتر از 4 روز همراه با حاشیه نویسی در بهمن ماه 1387 به اتمام رساندم . اما یک نکته بسیار بارز در این کتاب مشاهده می شود که برای امروز و فردای ما بسیار مهم است. و آن این مهم است که یک تفکر ولو با وجود قلع و قمع سران جمود تا روز واپسین بر جای می ماند و هر روز ققنوسی جدید از این خاکستر متولد می شود.
ایلو میناتی نام انجمنی سری بود که اعضای آن عبارت بودند از : کاسینی- داوینچی- میکل آنژ- گالیله-هویگنس-کوپرنیک و بعد ها سر ایزاک نیوتن و در قرون اخیر جرج واشینگتن- آبراهام لینکلن- فرانسوا میتران و در سالهای حاضر سران ازمایشگاه بین المللی سرن و بسیاری دیگر...... این افراد قائل به اصالت دانش در شناخت خدا و نفی ادیان به معنای دیروز و امروز آن هستند آن هم نه به دلیل آنچه که سران فعلی ادیان آنها را شیطان پرست و ملحد و کافر می دانند. بلکه به دلیل اینکه آنچه را که سران تحجر در باب خدا گفته اند در واقع بزرگترین ظلم در حق خداست !! زیرا هیچ وهنی بزرگتر از اجحاف در معرفی ذات باریتعالی و قدرت اندوزی و ثروت اندوزی در پناه این تعاریف در کل گیتی وجود ندارد. به همین دلیل در طرح روی جلد این کتاب که با نام فرشتگان و شیاطین چاپ شده است فرشتگان را با رنگ سیاه و شیاطین را با رنگ سفید نقش کرده اند.
آنچه که در طرز تلقی دیکته شده ادیان از شیاطین نقل شده چه بسا که در واقع عین فرشته خویی باشد و بالعکس!!
منتها در این عصر انکار مطالب مندرج در این کتاب یا بهتر بگویم رمان وظیفه ای است بر عهده ساختار های زر و زور و تزویر که اجحاف به انسانها را در پناه نام باریتعالی را توجیه نموده و با دشمن تراشی به اعاده حیثت نداشته و لجن مال شده خود بپردازند . با دانستن عمیق طرز تفکر ایلومیناتی در می یابیم که این گروه تنها در اروپا نبوده و ریشه ای بس عمیق در جوامع دین زده( همچون سن زده ) داشته اند . به عقیده بنده بزرگانی چون خیام- ابن سینا-خواجه نصیرالدین طوسی- شیخ بهایی- ملاصدرای شیرازی-ابوریحان بیرونی و... نه تنها از اعضای این طرز تفکر که از بنیان گذاران این مکتب در عصر های مختلف هستند. با این وجود ایلومیناتی در حمله شدید دادگاه های تفتیش عقاید در قرون پانزده و شانزده میلادی نابود شده و اعضای آن زنده زنده در آتش سوزانده شدند یا سر از بدنشان جدا شد. ادوارد موزلی معروف از همین افراد بود.
عده ای سر خط ایلومیناتی را سر منشا فراماسونری قلمداد می کنند اما به اعتقاد بنده علی رغم مسائل مشترک تفاوت های بسیار عمیقی در کارکرد این دو گروه وجود دارد. زیرا فراماسون ها هدفشان بسط قدرت و ثروت وایجاد شبکه های پر نفوذ مقتدر برای رویکرد های مادی است که در این راه یکی از روش های آنها تاسیس حکومت هایی با دیالیکتیک بعضا دینی است. حال آنکه ایلو میناتی ها در نهایت هدفشان رفع سلطه از سر مردمی است که با اعتقاد به مبانی دینی به استضعاف و بردگی کشیده شده اند. البته مبادا ایلو میناتی با طرز تفکر هایی مانند ساینتولوژی مشابه قلمداد شود زیرا ساینتولوژی نیز در نهایت به دیکتاتوری مذهبی ختم خواهد شد. این طرز تفکر در کلام دینی ما با مفهوم جدایی دین از سیاست پیوند های نزدیکی برقرار کرده تا آنجا که حتی صاحبان چنین طرز تفکری را به الحاد و کفر متهم ساخته و می کنند و چه خوش سرود ابن سینا در پاسخ به چنین کسانی که:
کفر چو منی گزاف و آسان نبود
محکمتر از ایمان من ایمان نبود
در دهر چو من یکی و آن هم کافر؟
پس در همه دهر یک مسلمان نبود
!
در تیرماه جاری سرانجام فیلمی با بازی تام هنکس
با برداشتی آزاد از این رمان ساخته شده که در اروپا و آمریکا اکران شد.هرچند کارگردان فیلم حتی بیست درصد هم به اصل کتاب پایبند نبوده و مفاهیم اصلی را با زبان تصویر بیان نکرده با این حال بازهم این فیلم آنقدر تکان دهنده بود که ساختار های واتیکان را به لرزه افکند و پوشالی بودن انواع و اقسام واتیکانهای عصر حاضر را برملا ساخت. از این روست که تهیه کنندگان و کارگردانان این فیلم تهدید به مرگ و تحریم فیلمشان شدند آنچنان که در فیلم کد داوینچی انجام شده بود.
دلیل این برخوردها موج بیداری است که در میان ملت ها ی جهان در حال شکل گیری است. ابتدا مطالعه کتاب و در پی آن تماشای فیلم را به همه دوستان توصیه می کنم.

Saturday, July 11, 2009

قرص خورشید در سیاهی شد....بیاد مهدی آذر یزدی

سلام
خبر ساده بود و تاثیر گذار.... درست مثل کتابهای قشنگش....درسته منظورم مهدی آذر یزدیه...
معلم بچه های خوب ... قصه گوی پیری که اگر چه سواد آکادمیک نداشت و از نظر خیلی ها شاید پیرمرد معمولی می نمود
اما یک دنیا شور بود و احساس برای بچه های وطن ,همه را خوب می دید و خوب فرامیخواند... همه سخنش این بود که همه خوبند و شایسته
با اسم بچه های خوب.... او با سواد اندکش به خورشیدی چشم دوخته بود که همه را خوب می دید حتی خس و خاشاک هایی را که امروزه دکتر هایش با
انواع عینک های خوش بینی و بد بینی و ریز بینی و خس و خاشاک می خوانند... مهدی واقعا مهدی بود و هم آذر بود برای سوختن جهالت ها و هم یزدی بود
مثل همه یزدی های مهربان... چقدر خوش می گذراندم وقتی ظهر های گرم تابستان زیر کولر آبی یک ملحفه روی خودم می کشیدم و سرم توی کتاب بود
قصه های خوب برای بچه های خوب!!! که امروز به خودم بپردازم که من چقدر خوبم و چقدر بد؟
همو بود که قصه های قدیمی این مرز و بوم را با عباراتی ساده و مهربان برای ما می نوشت... از داستان موش آهن خوار تا بازرگان حیله گر انطاکیه ای!!؟
همو بود که نوشت: هیچ دزدی دم از دزدی نمی زند و هرکه را دیدید که در بوق و کرنا دم از عدالت و راستی می زند بدانید که در پشت نقابش  درونی است بدتر و سیاهتر از ظلم!!!؟
آری مهدی جان ، پدربزرگ خوب بچه های خوب...من هیچ گاه پدربزرگ هایم را ندیدم تا سر بر پای آنها بگذارم و رایم قصه بگویند اما تو با مهربانی برایم قصه ها گفتی
قصه های  خوب برای بچه های خوب....
یادم هست در دوره تحصیل یکبار یکی از بچه ها که فکر کنم اسم و فامیلش رضا قاسمی بود تو را به عنوان موضوع انشا انتخاب کرده بود و با شور و حرارت از تو نوشته بود..
وقتی می خواند چنین حس کردم که من و او یک پدربزرگ داریم و برادریم... تو بودی که پدر بزرگ بچه ها بودی و پیوند دهنده شعور های آنها !!! تو بودی که داستان روزبه را گفتی و انطاکیه
که راستی مانا است و بدی در عین قدرت و عظمت چونان کف بر روی اب. دوستت دارم ای پدربزرگ درگذشته... چونان قصه های خوبت جاودان باشی و مهربان
پدربزرگ خوب برای ایرانیهای خوب....مهدی آذر یزدی

Thursday, July 09, 2009

اثری زیبا از استاد شهرام ناظری با شعری ازفریدون مشیری

       اى خشمِ به جان تاخته، توفانِ شرر شو


       اى بغضِ گل انداخته، فريادِ خطر شو


       اى روىِ برافروخته, خود پرچمِ ره باش


       اى مشتِ برافراخته, افراخته ترشو


       اى حافظِ جانِ وطن، از خانه برون آى


       از خانه برون چيست كه از خويش به در شو


       گر شعله فرو ريزد، بشتاب و مينديش


       ور تيغ فرو بارد، اى سينه سپر شو


       خاكِ پدران است كه دستِ دگران است


       هان اى پسرم، خانه نگهدارِ پدر شو


       ديوارِ مصيبت كده ىِ حوصله بشكن


       شرم آيدم از اين همه صبرِ تو، ظفر شو


       تا خود جگرِ روبهكان را بدرانى


       چون شير درين بيشه سراپاى،جگر شو


       مسپار وطن را به قضا و قدر اى دوست


       خود بر سرِ آن، تن به قضا داده، قدر شو


       فرياد به فرياد بيفزاى، كه وقت است


       در يك نفسِ تازه اثرهاست، اثر شو


       ايرانىِ آزاده! جهان چشم به راه است


       ايران ِكهن در خطر افتاده، خبر شو


       مشتى خس و خارند، به يك شعله بسوزان


       بر ظلمتِ اين شامِ سيه فام، سحر شو