به دلیل اینکه تجربه شکست های مراکز رشد علم و فناوری را در حمایت واقعی از شرکت های فناور دیده بودم تصمیم گرفتم تا مطالعه بیشتری از الگوهای موفق مراکز رشد بدست بیاورم به همین منظور مترصد فرصتی بودم تا از منابع مطمئنی این اطلاعات را بدست بیاورم. به همین علت هنگامی که شنیدم یکی از مدیر عامل های چینی که طرف قرارداد کارخانه محل کار من بود( قابل توجه دوستان که به عرضشون برسونم دارم از این کارخانه بیرون میام) به ایران می آید و قرار است با مهندس نیک سخن برای آوردنش به فرودگاه امام در 30 کیلومتری تهران برویم فرصت را غنیمت شمردم و در راه تهران تا اصفهان با او صحبت کردم و نکات بسیار تکان دهنده ای از تفاوت های ساختاری مراکز رشد ایرانی و چینی متوجه شدم که خلاصه آنرا برای شما نقل می کنم.
در چین هر استان با توجه به فاصله از دریا دارای یک مالیات بر درامد صنعتی است. هرچه کارخانه به دریا نزدیک تر باشد مالیات بیشتری باید بپردازد و هرچقدر دورتر مالیات کمتری! و علت این امر هم این است که مناطق نزدیک دریا بسیار برخوردار تر از مناطق غیر بندری می باشند .دولت برای کارخانجات مناطق برخوردار مقرر کرده تا هر کارخانه از تعدادی شرکت نوپا و تازه تاسیس حمایت کند ( هر کارخانه صنعتی خودش یک مرکز رشد است) و در عوض بسته به تعداد شرکت های خروجی و سطح تکنولوژی آنها( هر کارخانه موظف است تا سطح تکنولوژی کاری خودش را در لحظه پذیرش هر شرکت ثبت نماید و تا ان سطح را به شرکت پذیرش شده انتقال دهد) از معافیت در هزینه های گمرکی و مالیاتی برخوردار می گردد. به همین دلیل کارخانجات چین به شدت به دنبال جذب شرکت های فناور هستند( در مملکت ما دقیقا بر عکس است) . نکته قابل توجه این است که کارخانجات بزرگ با انتقال تکنولوژی به شرکت های پذیرش شده خود به دنبال ارتقای تکنولوژی می روند تا از رقبایی که خود به وجود آورده اند پیشی بگیرند.
شرکت های کوچک خروجی نیز موظف به حضور در مراکز استانهای محروم هستند تا سطح اشتغال و تکنولوژی را در ان استانها ارتقا دهند.سپس با تجاری سازی ایده ها بتوانند جواز حضور در بنادر را بدست بیاورند.
از طرفی این امر باعث می شود هر کارخانه آرام ارام به تکنولوژی های یونیک دست یابند.........
بسه یا بازم بگم؟.....فکر کنم متوجه شدید چقدر تفاوت داریم......